Categories: فرهنگ و هنر

آوازهای خارج از گام

هالیوود، جز فیلم‌ها و شکوهی که پیش چشم تماشاگرانش می‌گذارد، قصه‌های غمبار و تلخ بسیاری هم آن‌سوی دوربین‌هایش دارد: رسوایی‌ها، عشق‌های نافرجام، و شکست‌ها و حرمان‌ها. رابرت پریش در «کتاب مردگان هالیوود» از مرگ‌های هالیوودی و غریب بازیگران مشهور استودیوهای رویاساز سینمای امریکا نوشته: خودکشی‌ها، قتل‌ها، مرگ‌های بر اثر الکل و مخدر، مرگ‌های مبهم، مرگ‌های معماشده، مرگ‌های اتفاقی، و مرگ‌های طبیعی. کارل «آلفالفا» سوییتزِر (Carl “Alfalfa” Switzer) بازیگر فیلم‌های کمدی کودکانه روز ۲۱ ژانویه‌ی ۱۹۵۹ بر اثر شلیک گلوله مُرد.

مجموعه فیلم‌های کوتاه معروف «دارودسته‌ی ما» (عنوان دیگر: «بچه‌تُخس‌های کوچولو») سری فیلم‌های کمدی خانوادگی‌ای بود درباره‌ی بچه‌های خانواده‌های یک محله‌ی فقیرنشین و ماجراهایشان، هرکدام حدود بیست دقیقه که از ۱۹۲۲ تا ۱۹۴۴ در سینماهای ایالات متحد به نمایش درمی‌آمد. در ۱۹۳۵، سازندگان این مجموعه بازیگر دوست‌داشتنی دیگری را به لشکر دخترها و پسرهای کودک و نوجوانشان اضافه کردند. این پسرک جدید کارل سوییتزِر دیلاق و کک‌مکی بود، با موی کاکُلی و صدای جیغ‌جیغویی که موقع آواز از گام خارج و گوشخراش می‌شد. هال روچ، تهیه‌کننده‌ی «دارودسته‌ی ما»، لقب «آلفالفا» را به اسم کارل اضافه کرد. پسرک خیلی زود پرسونای مستقل خودش را بر پرده پیدا کرد، اما کارنامه‌ی حرفه‌ای او به مشکلی اساسی برخورد: داشت بزرگ می‌شد! وقتی دیگر در صنعت سینما جنس مرغوبی به حساب نیامد، به نوشیدن مشروبات رو آورد. عاقبت هم در مشاجره‌ی مسخره‌ای سر پنجاه دلار ناقابل به ضرب گلوله کشته شد.

کارل در ۱۹۲۷ در مزرعه‌ای در شهر پاریسِ ایالت ایلینوی به دنیا آمد. کوچک که بودند اغلب همراه برادر بزرگ‌ترش، هارولد، در مراسم خانوادگی آواز می‌خواندند. اوایل ۱۹۳۵ برای دیدار پدربزرگ و مادربزرگ به کالیفرنیا رفتند. پسرها تصمیم گرفتند سنگی در تاریکی بیندازند و به استودیویی که فیلم‌های کوتاه معرکه‌ی «دارودسته‌ی ما» در آن ساخته می‌شد سری بزنند. دو برادر راهی برای ورود به داخل استودیوها نداشتند، اما کافه‌تریای کمپانی همان بیرون در محوطه بود. کارل و هارولد نقشه‌ای ریختند و روزی وقت ناهار استودیو در این کافه‌تریا تکه نمایشی ناگهانی اجرا کردند. لباس‌کار یک‌تکه‌ی کارگری پوشیده بودند و عواملی را که مشغول غذا خوردن بودند به چند آهنگ روستایی امریکایی مهمان کردند. هال روچ، که از جربزه‌ی پسرها خوشش آمده بود، بی‌درنگ آن‌ها را برای بازی در یکی از همان فیلم‌های کوتاه که در حال فیلمبرداری بود، «شانسِ شاگرد مبتدی» (گاس مِینز، ۱۹۳۵)، انتخاب کرد. هارولد، که با اسم دِدپَن یا اسلیم شناخته می‌شد، چند سالی با این مجموعه ماند اما اغلب بازیگر نقش‌های فرعی و پس‌زمینه بود. کارل اما استعداد داشت، با آن قیافه‌ی تخس و تار موهای سیخ‌شده‌ی پس کله‌اش خیلی زود پیشرفت کرد و بعد رقیب اسپَنکی مک‌فارلند شد که پسر اصلی وسط معرکه‌ی دارودسته‌ی بچه‌ها بود. طی دوره‌ای شش‌ساله آلفالفا در بیشتر از شصت فیلم از این مجموعه ورجه‌وورجه کرد.

اواخر ۱۹۴۱ کارل، که دیگر زیادی بالغ به نظر می‌رسید، از مجموعه «دارودسته‌ی ما» جدا شد. یکی از اولین نقش‌هایش در کمدی حادثه‌ای «Reg’lar Fellers» (آرتور درِیفوس، ۱۹۴۱) براساس کمیک‌استریپی به همین نام بود. مدتی راهروهای آژانس‌های کاریابی برای بازیگران را متر می‌کرد و در هر دفتر، مدیربرنامه‌ای بود که به او می‌گفت «ببینم شما همون بازیگرِ… هی آلفالفا! خودتی؟ یه آوازِ خارج برام بخون!» این قضیه مرد جوان را به‌شدت می‌آزرد.

پس از آن گاه‌گداری نقش‌های کوچکی بهش می‌دادند، از جمله در کمدی «هنری و دیزی» (هیو بِنِت، ۱۹۴۲)، فیلم خانوادگی «کمدی انسانی» (کلارنس براون، ۱۹۴۳) با بازی میکی رونی و موزیکال «راه خودم را می‌روم» (جوئل مک‌کری، ۱۹۴۴) با بینگ کرازبی. در میانه‌ی دهه‌ی ۱۹۴۰ به گروه سازنده‌ی مجموعه فیلم‌های کم‌هزینه‌ی «بچه‌های گَس‌هاوس» پیوست، اما فقط سه اپیزود نیمه‌بلند از این کمدی‌ها ساخته شدند. وقتی برایش جایی در دنیای نمایش باقی نماند، شغل‌هایی مثل پیشخدمت بار، گرداننده‌ی سگ و راهنمای تور شکار در کالیفرنیای شمالی را تجربه کرد. (هنری فوندا و روی راجرز از کسانی بودند که او به شکار می‌برد.)

از این سال‌ها تا پایان کارش در سینما، آلفالفا به نقش‌هایی کوتاه و گذرا، و گاه بدون ذکر در تیتراژ، در فیلم‌هایی مثل «شجاعت لَسی» (فرد ویلکاکس، ۱۹۴۶) کنار الیزابت تیلور جوان (که قسمت چندم از مجموعه فیلم‌هایی با حضور سگی به نام لَسی بود)، کمدی «شادان در راه» (کینگ ویدور/ لزلی فِنتون/ جان هیوستن/ جرج استیونس، ۱۹۴۸) که محصولی جنجالی بود، دو کمدی‌درام «موقعیتی برای اتحاد» (فرانک کاپرا، ۱۹۴۸) و «پَت و مایک» (جرج کیوکر، ۱۹۵۲) با زوج اسپنسر تریسی و کاترین هپبورن، درام عاشقانه‌ی «نامه‌ای برای سه همسر» (جوزف ال. منکیه‌ویتس، ۱۹۴۹)، درام جنایی «خانه‌ای کنار رودخانه» (فریتس لانگ، ۱۹۵۰)، و چند فیلم حادثه‌ای مانند «جزیره‌ای در آسمان» (ویلیام ولمن، ۱۹۵۳) و «ردِّ گربه» (ولمن، ۱۹۵۴) دیده شد.

سال ۱۹۵۴، با خانمی اهل کانزاس ازدواج کرد، اما این پیوند فقط پنج هفته دوام آورد. سوییتزر به مطبوعات گفت «ازدواج و شکار با هم نمی‌سازن!» حالا دیگر زمان‌های بیشتری و به میزان بیشتری می‌نوشید. وقتی مست می‌کرد، خیلی ازخودراضی و پرخاشگر می‌شد و کار اغلب به کتک‌کاری در بارها می‌کشید.

دوستش روی راجرز چهار بار طی سال‌های ۱۹۵۲ تا ۱۹۵۵ او را با عنوان بازیگر مهمان در مجموعه‌ی تلویزیونی وسترن «نمایش روی راجرز» بازی داد. کارل هم‌چنین در قسمتی از برنامه‌ی «نمایش علمی خیالی» (۱۹۵۵) با اجرای ترومن برادلی حاضر شد. اما هالیوود رسماً فراموشش کرده بود. از آخرین کارهای سوییتزر نقشی کوچک در «میان بهشت و جهنم» (ریچارد فلایشر، ۱۹۵۶) و حضور در هیبت یک برده‌ی ناشناس در «ده فرمان» (سیسیل، بی. دومیل، ۱۹۵۷) بود. حین فیلمبرداری تریلر حادثه‌ای «ستیزه‌جویان» (استنلی کریمر، ۱۹۵۸) با بازی تونی کرتیس و سیدنی پواتیه امیدهایی در ذهنش جرقه زدندکه شاید این فیلم نقطه‌ی بازگشتش به میدان اصلی سینما باشد. برعکس، «ستیزه‌جویان» آواز قوی او شد.

روز ۲۹ ژانویه‌ی ۱۹۵۹ کارل همراه یکی از دوستانش به خانه‌ی جنگلی باد استیلتس در خیابان کولومبوسِ میشِن‌هیلز در دره‌ی سن‌فرانسیسکو رفتند. کارل چند هفته قبل سگ شکاری موردعلاقه‌ی استیلتس را گم کرده و بعد برای پس گرفتنش از انجمن گردآوری حیوانات ولگرد پنجاه دلار خرج کرده بود. پای تلفن نتوانسته بود استیلتس را راضی به جبران خسارت کند و با حال پریشان وسط اتاق نشیمن خانه‌ی او خراب شد. حین مشاجره سوییتزر یک ساعت رومیزی سنگین را به سر استیلتس کوبید. ضربه روی پیشانی تا بالای چشم استیلتس را برید. دوست کارل فقط نگاه می‌کرد. استیلتس به اتاق خواب دوید تا اسلحه‌اش را بردارد، سوییتزر به دنبالش. دو مرد سر تفنگ به جان هم افتادند و زن استیلتس و سه بچه‌شان به خانه‌ی همسایه گریختند. به‌رغم این‌که در دست استیلتس اسلحه بود، کارل چاقوی شکاری‌اش را کشید و فریاد زد که الآن رقیبش را می‌کشد. استیلتس شلیک کرد. گلوله به شکم سوییتزر خورد؛ پرت شد و مرد.

کارل در پارک یادبود هالیوود به خاک سپرده شد. روی سنگ قبر اسمش هست، تصویری از پیتی سگِ کوچک «دارودسته‌ی ما» و دو علامت مربوط به ماسون‌ها. باد استیلتس هنگام شرح ماوقع در دادگاه به گریه افتاد. هیأت منصفه هم رأی به قتل غیرعمد داد.

پویا محمدی

Share
Published by
پویا محمدی

Recent Posts

سیمای ناهنجار مرگ

آمارها و مراکز مربوط به ثبت آمار خودکشی متعدد و پراکنده است و به نظر…

2 سال ago

همه‌ی‌بمب‌های‌جهان‌درافغانستان‌منفجرمی‌شود

توي چادري که از گرما تب کرده بود، عهد کرديم که تا قيام قيامت يکديگر…

2 سال ago

دو سیب در تشویش

ریحانه روز دوشنبه در میدان هوایی کابل در خیل جمعیت وحشت‌زده‌ای که به دنبال هواپیماهای…

2 سال ago

آتش در کمان زاگرس

«من لحظه‌ی افتادنش را به چشم دیدم. پاییز بود. چهار روز بود که توی کوه…

2 سال ago

اگر بابک بود

زن انگشتش را می‌گذارد روی کلید آسانسور تا مرد به حوصله یکی‌یکی کیسه‌ها را بیاورد…

2 سال ago

دنیای شگفت‌انگیز نو

این روزها تصاویری از اثر «نمی‌توانی به خودت کمک‌ کنی» از دو هنرمند چینی به…

2 سال ago