بعد باز هم یک بار دیگر

رمان‌های مُلُی، مالون می‌میرد و نام‌ناپذیر سه‌گانه‌ی مشهور بکت هستند که بین سال‌های ۱۹۴۶ تا ۱۹۵۰ میلادی (۱۳۲۵ تا ۱۳۲۹ خورشیدی) نوشته و در سال‌های ۱۹۵۱ تا ۱۹۵۳ میلادی منتشر شده‌اند. این سه‌گانه نه تنها در میان آثار غیرنمایشی بکت که به عنوان یکی از مهم‌ترین آثار داستانی قرن بیستم محسوب می‌شوند.
مُلُی رمانی‌ست متشکل از دو بخش. راوی بخش اول مُلُی است، کسی که نامش را به رمان داده؛ پیرمردی افلیج که در ابتدای رمان متوجه می‌شویم پس از مرگ مادرش در خانه‌ی او زندگی می‌کند. او که به سختی و با دوچرخه از مکانی به مکانی دیگر سفر می‌کند در نهایت وقتی به خانه‌ی مادرش می‌رسد که او مرده است. دومین تک‌گفتار نیز از زبان مردی‌ست به نام ژاک بوران. شخصیتی در ظاهر متضاد مُلُی اما در واقع روی دیگر سکه‌ی او که در نظر منتقدی دو جنبه‌ی ایرلندی و فرانسوی بکت را نشان می‌دهد.
در این‌جا آغاز رمان مُلُی را می‌خوانیم. هنگامی که مُلُی در خانه‌ی مادرِ مرده‌اش ساکن شده و می‌نویسد. ظاهراً می‌خواهد از چیزهایی حرف بزند که برایش مانده و خداحافظی‌هایش را بکند و آخر سر هم بمیرد. اما در این روایت وارد مسیری می‌شود که به سفرش می‌پردازد و ماجراهایی که از سر گذرانده. حواس مُلُی چندان به جا نیست و در روایت گاه فراموش می‌کند چه می‌گوید. به همین دلیل گاهی کلمه‌ی ابتدای جمله را در انتهای آن می‌نویسد و یا شبه‌عبارتی را میان دو نقطه جا می‌گذارد و یا سلسله‌ی کلام را از یاد می‌برد و جمله را ناتمام می‌گذارد. به همین سبب ارجاع کلام و روایت گاهی کمی دقت، تحمل و تأمل می‌طلبد. نویسنده، این رمان را ابتدا به زبان فرانسوی نوشت و بعدها آن را به همراه پاتریک بولز به انگلیسی برگرداند.
ساموئل برکلی بکت در ۱۳ آوریل ۱۹۰۶ (۲۳ فروردین ۱۲۸۵) در دوبلین به دنیا آمد و در ۲۲ دسامبر ۱۹۸۹ (اول دی ۱۳۶۸) در پاریس مُرد.

پویا محمدی

Share
Published by
پویا محمدی

Recent Posts

سیمای ناهنجار مرگ

آمارها و مراکز مربوط به ثبت آمار خودکشی متعدد و پراکنده است و به نظر…

2 سال ago

همه‌ی‌بمب‌های‌جهان‌درافغانستان‌منفجرمی‌شود

توي چادري که از گرما تب کرده بود، عهد کرديم که تا قيام قيامت يکديگر…

2 سال ago

دو سیب در تشویش

ریحانه روز دوشنبه در میدان هوایی کابل در خیل جمعیت وحشت‌زده‌ای که به دنبال هواپیماهای…

2 سال ago

آتش در کمان زاگرس

«من لحظه‌ی افتادنش را به چشم دیدم. پاییز بود. چهار روز بود که توی کوه…

2 سال ago

اگر بابک بود

زن انگشتش را می‌گذارد روی کلید آسانسور تا مرد به حوصله یکی‌یکی کیسه‌ها را بیاورد…

2 سال ago

دنیای شگفت‌انگیز نو

این روزها تصاویری از اثر «نمی‌توانی به خودت کمک‌ کنی» از دو هنرمند چینی به…

2 سال ago