بلشویک‌هایی برای هالووین

در ابتدای قرن بیستم، زمانی که بلشویک‌های هنوز قدرت را در دست نگرفته بودند، لنین در یکی از خطابه‌هایش گفت: «ادبیات باید در خدمت حزب باشد.» و این دستور آغازی بود برای شوم‌بختی ادیبان سرزمین‌های شمالی و به‌زودی اطرافیان او، که هر کلامش را با غلظتی چند برابر تکرار می‌کردند، در یادداشت‌ها و مقاله‌هایشان شعار «مرگ بر ادبیات غیرحزبی» سر دادند. بلشویک‌ها اغلب علاقه‌ای غریب اما شوم به ادبیات داشتند. استالین آنها را «مهندسان روح انسانی» می‌دانست و بیش از همه آنهایی را که تن به بازی حزب نمی‌دادند دشمن خلق می‌دانست. هرچند بلشویسم امری کاملاً روسی نبود و نویسندگانی از لندن تا لنینگراد را درگیر خود کرده بود، به‌زودی ادبیات در دو جبهه پیش رفت: داستان‌هایی که یک‌سره تن به توصیه‌ی لنین دادند و داستان‌هایی که از خشونت و سایه‌ی استالینیسم نهراسیدند و رمان‌هایی خلق کردند که برخلاف دسته‌ی اول ماندگار شدند و در لحظه‌هایی دیگر و جغرافیایی‌هایی با دیکتاتوری‌هایی از جنسی دیگر خوانده و درک شدند، کتاب‌هایی که منبع لایزال همذات‌پنداری بشر شدند.

 

«ما» نوشته‌ی یوگنی زامیاتین

یوگنی زامیاتین یکی از بلشویک‌های قدیمی است. یکی از آنهایی که در پا گرفتن حزب کمونیست شوروی نقشی به‌سزا داشت. اما به‌زودی فضای پلیسی و ضدانسانی حزب او را سرخورده کرد و او یکی از اولین جداشدگان انقلاب اکتبر شد. زامیاتین رمانی نوشت که بعدها سرمشقی شد برای جرج اورول («۱۹۸۴») و آلدوس هاکسلی («دنیای قشنگ نو») تا آثاری از این جنس خلق کنند. او در ۱۹۲۱ چنان سرخورده بود که تصمیم گرفت هر طور شده رمان «ما» را منتشر کند. کتاب را به امریکا فرستاد و در ۱۹۲۴ این رمان با ترجمه‌ی گرگوری زیبلرگ در نیویورک منتشر شد. رمانی پادآرمانشهری که در فضایی تخیلی تمام ترس‌های زندگی در حکومت توتالیتر را جان‌بخشی کرده است. «ما» داستانی است که در آینده می‌گذرد، راوی داستان مهندس فضاپیماست و خودش را با اسم دی.۵۰۳ معرفی می‌کند. او ساکن شهری با دیوارهای شیشه‌ای است تا ناظران به‌آسانی زندگی مردمانش را کنترل کنند. آپارتمان هر یک از ساکنان در واقع سلول انفرادی آنهاست؛ جایی‌که باید دمی چشم روی هم بگذارند تا بالاترین بهره‌وری را برای حکومت داشته باشند. آنها برای هر نوع ارتباط انسانی باید از ناظران اجازه داشته باشند. این کتاب به لحاظ پیشگویی‌های فنی و آینده‌ی جهان شگفت‌ا‌نگیز است. زامیاتین اردوگاه‌های کار اجباری، پلیس مخفی و اتاق‌های گاز را پیش از آنکه نامشان به گوش کسی خورده باشد پیش‌بینی کرده است.

 

«مرشد و مارگاریتا» نوشته‌ی میخاییل بولگاکف

بی‌شک یکی از اولین رمان‌هایی که برای یادآوری حکومت وحشت به یاد می‌آید «مرشد و مارگاریتا» است. اثری متمایز و سرشار از استعاره‌هایی که با کمک شیطان، عیسی مسیح و پونتیوس پیلاتس، جادوگران و حیوانات مسکو غرق در وحشت را ثبت کرده است. بولگاکف به‌طرز شگفت‌انگیزی با تسلط به کتاب مقدس و روزگار اورشلیم داستانش را فاصله‌گذاری کرده است. این پرتره‌ی مبهم و قابل‌توجه از تاریک‌ترین روزهای انسان از خوشوقتی است که به دست ما رسیده است. بولگاکف یک‌بار از هراس پلیس مخفی این رمان را به آتش سپرد، اما دوباره در فاصله‌ی سال‌های ۱۹۳۱ تا ۱۹۳۵ آن را نوشت. نسخه‌ی نهایی کتاب چهار هفته پیش از مرگش آماده شد. سفر شیطان به مسکو، داستان پونتیوس پیلاتس و به صلیب کشیدن موسی و عشق میان مرشد و مارگاریتا را می‌توان نفس‌گیرترین اثر این دوره نامید.

 

«دعوت به مراسم گردن‌زنی» نوشته‌ی ولادیمیر ناباکوف

هرچند «دعوت به مراسم گردن‌زنی» کمتر از دیگر رمان‌های ناباکوف مورد توجه قرار گرفته، این کتاب روایتی است کاملاً ناباکوفی از سرخوردگی انسان اسیر در حکومت توتالیتر. داستان «دعوت به مراسم گردن‌زنی» حکایتی است از آخرین روزهای سین سیناتوس که منتظر اعدام است. حکم اعدام را توی گوشش گفته‌اند، اما زمان اعدام معلوم نیست. حتی اعدام‌کنندگان هم خبر ندارند او چه زمانی اعدام خواهد شد و ما نمی‌دانیم سین سیناتوس به چه جرمی قرار است اعدام شود. او منتظر مرگی است که هر لحظه جریان دارد.

 

«ظلمت در نیمروز» نوشته‌ی آرتور کستلر

«ظلمت در نیمروز» رمانی که در نیمه‌ی دهه‌ی چهل تصویری تازه از وحشت و رعب آفرید. او در این داستان هیچ نام و نشانی از استالین نمی‌برد اما شخص اول کسی نیست جز استالین و البته می‌تواند هر دیکتاتوری در هر حکومت خودکامه‌ی دیگری باشد. روباشوف، قهرمان «ظلمت در نیمروز»، آن‌قدر واقعی است که می‌توان مانند بوخارین یا هر یک از اعضای کمیته‌ی مرکزی حزب برایش زندگینامه نوشت. روباشوف می‌تواند تروتسکی، بوخارین یا هر انقلابی دیگری باشد که در پیدایش سنگ‌بنای انقلاب نقش داشته و بعدتر شخص اول او را دشمن خلق معرفی کرده و برای از میان برداشتنش نقشه‌ها کشیده. یکی از درخشان‌ترین صحنه‌‌های این رمان صفحات آغازین کتاب است، جایی که روباشوف دارد خواب دستگیری می‌‌بیند و در عالم واقع مأموران شخص اول بر در اتاقش می‌کوبند.

 

«۱۹۸۴» نوشته‌‌ی جرج اورول

جرج اورول با این رمان ژانری را برای ادبیات تعریف کرد، گونه‌ای که بعدها با عنوان پادآرمانشهر از آن یاد شد. «۱۹۸۴» بی‌آنکه نامی از شخص خاصی ببرد بدل به اثری جاودان در رد نظام‌های تمامیت‌خواه جهان شد. اورول را باید پیشگوی آینده‌ی بشر در نظام‌های توتالیتر دانست و این برادر بزرگ یا ناظر کبیر هرگز از تاریخ حذف نشد. «۱۹۸۴» همچنان در گوشه و کنار جهان تکرار می‌شود.

***

اما اگر انقلاب بلشویک نبود ادبیات امروز جهان یک‌سره متفاوت بود. بلشویسم و تعبیر استالین از ایده‌های مارکس و لنین برای ابد ذهن بشر را با پلیس مخفی، اردوگاه کار، دادگاه نمایشی، شست‌وشوی ذهنی و ایدئولوژی‌زدگی درآمیخت؛ هراسی که از آن رهایی نیست، چون هر روز در دموکرات‌ترین حکومت‌ها هم نشانه‌هایی از آن بروز می‌کند. صدسالگی انقلاب اکتبر و سرنوشت سرخ‌ها فرصتی است برای دوباره‌خوانی زمینه‌هایی که خشونت و وهن انسان را به حد اعلا رساندند.

 

پی‌نوشت:

ناشران مختلفی همه‌ی این کتاب‌ها را به فارسی منتشر کرده‌اند.

منبع: بوک‌رایِت

پویا محمدی

Share
Published by
پویا محمدی

Recent Posts

سیمای ناهنجار مرگ

آمارها و مراکز مربوط به ثبت آمار خودکشی متعدد و پراکنده است و به نظر…

2 سال ago

همه‌ی‌بمب‌های‌جهان‌درافغانستان‌منفجرمی‌شود

توي چادري که از گرما تب کرده بود، عهد کرديم که تا قيام قيامت يکديگر…

2 سال ago

دو سیب در تشویش

ریحانه روز دوشنبه در میدان هوایی کابل در خیل جمعیت وحشت‌زده‌ای که به دنبال هواپیماهای…

2 سال ago

آتش در کمان زاگرس

«من لحظه‌ی افتادنش را به چشم دیدم. پاییز بود. چهار روز بود که توی کوه…

2 سال ago

اگر بابک بود

زن انگشتش را می‌گذارد روی کلید آسانسور تا مرد به حوصله یکی‌یکی کیسه‌ها را بیاورد…

2 سال ago

دنیای شگفت‌انگیز نو

این روزها تصاویری از اثر «نمی‌توانی به خودت کمک‌ کنی» از دو هنرمند چینی به…

2 سال ago