حضور در هفتادوچهارمین جشنوارهی فیلم کن در ۲۰۲۱ نشان میدهد پاندمی تا چه اندازه میتواند بر رویدادهای عمومی و رفتار اجتماعی ما تأثیرگذار باشد. به جشنوارههای سینمایی و گالریهای بسیاری در سراسر جهان رفتهام اما جشنوارهی کن، با اختلاف، محدودیتهای بیشتری داشت. اول از همه این نکته را مدنظر قرار دهید که جشنوارهی کن امسال در ابتدای ژوئیه برگزار شد که با زمانِ معمولِ برگزاری جشنواره در مه بسیار متفاوت است؛ و این یعنی هزاران نفر باید در فرنچ ریویرا با دمای بالای سی درجهی سانتیگراد کتوشلوار و لباسهای رسمی بپوشند. ذکر این نکته هم حائز اهمیت است که بخش عمدهی تجربهی حضور در جشنوارهی کن ایستادن در صفهای طویل برای ورود به سالن نمایش فیلمهاست. البته این اتفاق معمولاً برای نمایش فیلمهای هالیوودی در کن میافتد، مثل فیلم گزارش فرانسوی ساختهی وس اندرسن و روز پرچم ساختهی شان پن. گذشته از اینها مجموعه فیلمهای راهیافته به جشنوارهی امسال در مقایسه با همیشه تا حدی ناامیدکننده است چون بسیاری از فیلمهایی که قرار بود در جشنواره حاضر باشند، در مرحلهی پس از تولید، بهعلت پاندمی به مشکلاتی برخوردند و نتوانستند خود را به جشنواره برسانند.
خب حالا کمی از پاندمی بگوییم. همهی ما از ابتدای ۲۰۲۰ مجبور شدیم با تغییرات بزرگی در نحوهی شرکت در رویدادها و رفتارمان در فضای عمومی مواجه شویم. کشورهای زیادی مثل امریکا و کانادا و بریتانیا و بخش عمدهای از اتحادیهی اروپا در حال حاضر عدهی چشمگیری از جمعیت بزرگسال را واکسینه کردهاند. برای بسیاری از کسانی که در غرب زندگی نمیکنند، ممکن است این تصور غلط ایجاد شود که وضعیت در این کشورها به حالت عادی بازگشته است. بااینحال بهدلیل شرایط ویژهای که تفاوت واکسنها و قوانین متفاوت کشورهای مختلف ایجاد کرده است، شیوهی برخورد با افراد واکسینه و کسانی که واکسینه نشدهاند، و باید برای حضور در اکثر رویدادهای عمومی جواب تست منفی کرونا را ارائه دهند، تفاوتی ندارد. یکی از مشکلات این است که طبق قوانین واکسیناسیون در امریکا و کانادا مدرک مشخص و بینالمللی برای واکسیناسیون شهروندان صادر شده است. اما در کشورهای اتحادیهی اروپا اکثر دولتها کد کیو آری را در اختیار افراد واکسینهشده گذاشتهاند که میتواند در همه جای دنیا برای ورود به رویدادهای عمومی به جای مدرک واکسیناسیون ارائه کنند. خود من در دالاس تگزاس واکسن زدم و کد کیو آر دریافت نکردم. مدرک واکسیناسیون مرا روی کارتی دستنویس به من دادهاند. برای همین با مسؤولان جشنواره که کارت واکسیناسیون مرا نمیپذیرفتند وضعیت دشواری داشتم و بالاخره وادارم کردند برای ورود به ساختمان اصلی (کاخ جشنواره) تست پیسیآر بدهم که متأسفانه هزینهی زیادی هم دارد. در نتیجه مجبور شدم ۲۱۰ یورو برای سه تست پیسیآر جداگانه در طول اقامتم در جشنوارهی کن هزینه کنم. به این نکته هم باید اشاره کنم که بخش عمدهای از جمعیت فرانسه به هیچ زبان دیگری جز فرانسوی صحبت نمیکنند. این برای خارجیهایی که به فستیوال میآیند تا حدی عذابآور است چراکه فرانسویها اساساً مردمی نیستند که صرفاً به خاطر توریست بودن شما با شما خوشبرخورد باشند، برایشان اهمیتی ندارد. برای همین، مرفتارسؤولان جشنواره و کسانی که آنجا کار میکنند تا حدی بیادبانه بهنظر میرسد.
در هفتادوچهارمین جشنوارهی فیلم کن ۲۴ فیلم در بخش مسابقه شرکت داشتند و چند فیلم دیگر از جمله ورتکس ساختهی گاسپار نوئه. در جشنوارهی امسال چند فیلم فرانسوی متهورانه و جنجالی نمایش داده شد از جمله بندتا ساختهی پل ورهوفن دربارهی راهبهای در ایتالیای قرن نوزدهم که دچار الهامات مذهبی و اروتیک آزاردهندهای است. زن دیگری هم همراه اوست و رابطهی این دو به رابطهای عاشقانه تبدیل میشود. همچنین فیلم تیتان ساختهی ژولیا دوکورنو که احتمالاً از نظر بصری یکی از آزاردهندهترین و صریحترین فیلمهایی است که تابهحال دیدهام. شخصاً تصور میکنم علت توجه ویژهی جشنوارهی امسال به این دو فیلم این بود که بخش عمدهی کسانی که امسال به جشنواره آمدند فرانسویها بودند. غیر از این دو فیلم، دو فیلم امریکایی هم ذهن اکثریت را به خود مشغول کرد، آنت ساختهی لئو کاراکس با بازی ماریون کوتیار و آدام درایور و گزارش فرانسوی با حضور تقریباً نیمی از بازیگران هالیوود از جمله تیموتی شالامه، اوون ویلسون، آدریان برودی، تیلدا سوینتون، الیزابت ماس، بیل موری، سرشا رونان، بنچیو دلتورو، ادوارد نورتون، فرانسیس مکدورمند، ویلم دفو، کریستف والتز، لیو شریبر، الکس لاوتر و لی سیدوکس. حالا احتمالاً متوجه منظورم از «نیمی از هالیوود» شدید.
یکی از فیلمهایی که در جشنوارهی امسال مشتاق دیدنش بودم قهرمان ساختهی اصغر فرهادی بود. فیلم دربارهی مردی است که بهعلت بدهی به زندان افتاده و با رسانهها و سیستم در تضاد و تنش است. امیر جدیدی، محسن تنابنده، فرشته صدر عرفایی و دختر فرهادی، سارینا فرهادی، در آن ایفای نقش میکنند. یک بازیگر جوان هم در فیلم هست که اسمش را پیدا نکردم و نقش پسر قهرمان داستان را ایفا میکند. تجربهی حضور در اکران این فیلم در جشنواره برای من بسیار ویژه بود. منِ ایرانی تصور میکنم بخش عمدهای از رسانهها و سینمای ایران متمرکز بر جنبههای خاصی از ایران و مردم آن هستند و معمولاً به زندگی کسالتبار روزمرهی طبقهی متوسط -که در شهرهای بزرگ مثل تهران، شیراز، اصفهان و مشهد زندگی میکنند- نمیپردازند. فرهادی اصولاً بر این جنبه متمرکز است و حس میکنم یکی از عوامل اصلی محبوبیتش در ایران و البته در بین منتقدان بینالمللی همین ویژگی است. از این فیلم هم دقیقاً به همین علت خوشم آمد. احساساتی شدم که تماشاچیان خارجی در سالن ایستادند و برای فیلمی که روی پرده نمایش داده شد و با پیشینهی قومی و نژادی من مرتبط بود چند دقیقه دست زدند. فیلم جدید فرهادی از نظر سینمایی احتمالاً پختهترین فیلم کارنامهی اوست. تکنیک و زیباییشناسی این فیلم شاید به چشم مخاطب ایرانی نیاید اما هر کس که تا حدی دانش فیلمسازی داشته باشد متوجه آن خواهد شد.
گزارش فرانسوی غیرمنتظرهترین تجربهی من در جشنوارهی امسال بود. فیلم بهنوعی نامهی عاشقانه یا پیشکشی ستایشآمیز برای روزنامهنگاران امریکایی قرن بیستم است. فیلم از سه قصهی مجزا تشکیل شده که در قرن بیستم در فرانسه اتفاق میافتد و روایت پایهی اصلی دارد که در امریکای امروز میگذرد. این فیلم هم مثل تمام فیلمهای وس اندرسن امضای خاص او را دارد. موسیقی فیلم را هم الکساندر دسپلت ساخته و دیالوگها و فیلمبرداری آن بسیار آشناست. علت اینکه فیلم آن اندازه که انتظار میرفت مورد توجه قرار نگرفت احتمالاً بهعلت روایت درهمتنیدهی آن است. فیلم قصهی واحدی را دنبال نمیکند و در برقراری ارتباط بین مخاطب و شخصیتها تا حدی ضعیف است. البته از نظر من این نقطهضعف فیلم بهشمار نمیرود و صرفاً برآمده از ویژگی تجربی بودن آن است. این احتمالاً تجربیترین فیلم وس اندرسن است. در طول فیلم سکانسها و صحنههایی هست که حتی برای منی هم که با سینمای وس اندرسن آشنا هستم غیرمنتظره و غافلگیرکننده بود.
بزرگترین ناکامی جشنواره برای من آنت بود. این دومین فیلم از کاراکس بود که میدیدم و بر اساس آنچه از تیزر فیلم دیده بودم و همینطور بازیگران و پیشبینی رسانهها توقعم بسیار بالا بود. فیلم از نظر زیباییشناسی جذابیت دارد و بازیگران کاری را که به آنها گفته شده بهخوبی انجام دادهاند اما فضای موزیکال شلخته و ضعیف آن برای من و بسیاری از سینهفیلها ناامیدکننده بود. فیلم کاراکس در افتتاحیهی جشنواره به نمایش درآمد و به همین علت توقعات برای آن بالاتر از سطح معمول بود.
فیلمهای مورد علاقهی من در جشنواره قطعاً فیلم فرهادی و پس از یانگ ساختهی کوگونادا با بازی کالین فرل و جودی ترنر اسمیت بود. اما اینجا زیاد به فیلم پس از یانگ نمیپردازم چراکه از نظر عموم در میان فیلمهای بهیادماندنی جشنوارهی امسال نبود. از دیگر ویژگیهای جشنوارهی امسال غیبت چهرههای آشنا و بازیگران و افراد مشهور بود. بر اساس شنیدههایم در شبکههای اجتماعی، هر سال عدهی زیادی از هنرمندان و افراد مشهور که حتی جزو عوامل فیلمهای حاضر در جشنواره هم نیستند بهواسطهی حامیان مالی در جشنواره حاضر میشوند. اما امسال بهدلیل پاندمی و زمانبندی و محدودیتهای جشنواره فقط تهیهکنندهها سرمایهگذارها و کسانی که برای پیدا کردن ارتباطات به جشنوارهها میروند به کن آمده بودند و همینطور سینهفیلها و دانشجویان سینما و کسانی که مثل من کارآموز هستند و البته عوامل فیلمهای حاضر در جشنواره.
در مجموع جشنوارهی امسال با چیزی که هر سال در کن اتفاق میافتد بسیار متفاوت بود. این تجربه مرا به فکر انداخت که چه خواهد شد اگر این شیوهی عادی جدید ما برای حضور در چنین رویدادهایی باشد. از سویی واقعاً خوشحال بودم که عوامل جشنواره آنقدر دربارهی تست پیسیآر و مدرک واکسیناسیون سختگیر بودند و درعینحال هم آشفته شدم و دلم برای آن شیوهی قدیمی رفتن به رویدادها تنگ شد که خیلی ساده بلیط را نشان میدادیم و نگران مدلهای متعدد تأیید ورود مثل تست منفی و مدرک واکسیناسیون نبودیم. یکی از عواملی که باعث نارضایتی امریکاییهای حاضر در جشنواره شد این بود که آنها واکسن زده بودند اما مدرکی برای آن نداشتند. همه تصور میکردند که نیازی به صرف وقت و هزینه برای انجام آزمایش نخواهد بود اما وضع طور دیگری شد. جملهای که زیاد از آدمها در طول جشنواره شنیدم این بود که «من دیگر پایم را اینجا نمیگذارم» یا «این بدترین جشنوارهی فیلمی است که به عمرم رفتهام» و حتی «دیگر نباید بگذارند چنین اتفاقی بیفتد». این جملات مرا که به جشنوارههای زیادی رفتهام و سینما میخوانم شوکه کرد چراکه این معتبرترین جشنوارهی سینمایی بود که به آن پا گذاشته بودم. خلاصه اینکه امیدوارم رویدادهایی مثل جشنوارهی فیلم کن در چند سال آینده به وضع عادی آسودهی قبلی برگردند.