جایگاه غبطه‌برانگیز بامداد

جلال آل‌احمد در دانشگاه تهران در ۱۳۴۷ به انتقادهای شنوندگان، که توقع ندارند در زمان شعار و تعصب و تعهد از شاملو شعر عاشقانه بخوانند، تا حدودی همدلانه پاسخ می‌دهد که خود شاعر حاضر است و زنده و می‌تواند پاسخ بدهد. شاید در آن‌وقت کمتر کسی فکر می‌کرد از اواخر دهه‌ی پنجاه تا اوایل دهه‌ی هفتاد زبان و شعر شاملو بر کنشگران سیاسی و اجتماعی و شعر معاصر سیطره پیدا کند و تقلید زبان او، در شعر، زبان بسیاری را بگشاید.

وقتی نیما با شعر نو آمد و بر انتهای تحولی که در شعر، طی کمتر از نیم قرن پیش از او، آغاز شده بود مهر تثبیت نهاد، بسیاری انگار از زندان اسلوب‌های کهن بیرون آمدند و توانستند با زبانی نزدیک‌تر به زبان زمانه‌ی خود شعر بنویسند. این رهایی ابتدا در چهارپاره‌های خانلری و توللی بروز پیدا کرد و سپس در شعرهای نیمایی شاهرودی و شیبانی و اخوان و همزمان در اشعار بی‌وزن مقدم و داریوش و شعرهای آوانگارد ایرانی. در این میان شاملو به همه‌ی این اسلوب‌ها دست انداخت و خودش را در نهایت در شعری بی‌وزن اما آهنگین اثبات کرد.

این تحول کم چیزی نبود. جهان دیگر می‌شد و به‌موازات آن نیز همه‌ی نمایش‌های زندگی مدرن هجوم می‌آورد. در شعر که سابقه‌ای بسیار طولانی و موفق داشت اما، این تحول بیش از دیگر اتفاق‌ها به چشم می‌آمد. پس در میان هنرهای کلامی توجه همه به شعر جلب شد و توانست نزدیک به پنج دهه آن را بر صدر بنشاند. طوری‌که امروزه شاعران با حسرت به دوران رواج و روایی شعر می‌نگرند.

بعد از چندی که شعر نو از طرف شاگردانی چون شاملو و اخوان و رؤیایی و رحمانی و فرخزاد و آتشی و آزاد و دیگران به لحاظ شکل جا افتاده بود و حالا هر شاعری می‌خواست تا زبان و سبک خودش را نشان دهد، اوضاع سیاسی و فعالیت‌های اجتماعی باعث شد که جامعه به شعرهای سمبلیک و گاه صریح سیاسی و اجتماعی، که به‌موازات مبارزات انقلابی پیش می‌رفت، اقبال نشان دهد. بدین ترتیب استقبال از شعر کسرایی بیشتر بود تا شعرهای عاشقانه‌ی شاملو که منجر شد به اعتراضی که در ابتدای این یادداشت نوشتم در تالار دانشگاه تهران.

اما در ادامه نه شاملو به عاشقانه سرودن اکتفا کرد و نه شاعران خلقی توانستند جنبه‌ی هنری شعر خود را در منظر مدام مردم و مخاطبان قرار دهند. آنچه باقی ماند زمینه‌ای میانه بود که هم دغدغه‌های اجتماعی و سیاسی روز را حمل می‌کرد و هم مهارت در ساخت شعر و خلاقیت در تخیل داشت. بدین‌ترتیب شاملو که شناخته ‌شده بود و روزنامه‌نگاری می‌دانست و فرهنگ لغات عامیانه گرد می‌آورد و رمان و داستان کوتاه ترجمه می‌کرد و شعرهایش را همراه موسیقی می‌خواند و برای کودکان به همراه صدا‌پیشگان نوار منتشر می‌کرد و … گل سرسبد جامعه‌ی هنری ایران شد؛ اتفاقی میمون که لااقل می‌دانستی در این میان مخاطبان و مقلدان رو به ادبیاتی باپشتوانه و در خور گردانده‌اند و نه ادبیاتی کم‌مایه که نان استقبال از خود را در شعارهای باسمه‌ای می‌جستند.

این‌گونه بود که سیل مقلدان از زبان شاملو زیاد شد و رد قلم شاملو را می‌توانستی در اغلب شعرهای ابتدای انقلاب ببینی. این استقبال در دهه‌ی شصت چنان فراگیر شد که حتی شاعران هتاک به شاملو هم وقتی می‌خواستند از قالب‌های کلاسیک بیرون بیایند و دستی در شعر نو بیازمایند زبانشان تا سویدای جان آغشته بود به سبک و زبان الف. بامداد.

همزمان ادبیات دولتی به زبان سهراب روی آورده بود و بسیاری از نسل جوان هم خود را وقف زبان فروغ کرده بودند. در تقلید زبان سهراب وزن بود که دست نویسندگان را رو می‌کرد و در زبان مقلدان فروغ هم بعضی تصاویر. اما آنکه شاخصه‌های زبانی بارز داشت شاملو بود که با خواندن شعرهاش توانسته بود سبکش را در ناخودآگاه مخاطبانش کار بگذارد. شاید غلط نباشد اگر بگوییم هیچ‌کدام از شاعران معاصر همچون شاملو نتوانسته‌اند زبان خود را در میان مردمشان در بازه‌ای در حدود دو دهه بگسترانند؛ طوری که در هر جمعی می‌توانستی تجربیات شاعری ابترشان را بشنوی که در سالیانی دل به شعر داده بودند و برای نوشتن آنچه می‌خواستند مسلح نبودند مگر به ابزار زبانی که شاملو در اختیارشان گذاشته بود.

بدین‌طریق شاملو هم دروازه بود و هم راه. بی‌اغراق کسانی که شعر را در دهه‌ی شصت و هفتاد آغاز کرده‌اند اشعار شاملو و نظریات او را بیشتر در ناخودآگاهشان داشتند تا سواد دانشگاهی ادبی در ادبیات کلاسیک. علاقه به شاملو باعث می‌شد که خیام و حافظ و مولوی و نظامی هم با صدا و تصحیح و نقطه‌گذاری الف. بامداد مورد استقبال قرار بگیرد. حتی برای پیش رفتن و یافتن زبان مستقل خود نیز اولین کار کنار گذاشتن زبان شاملو بود. چراکه چنان به جان زبان آمیخته شده بود که به‌راحتی ردش در زبان و هنر کلامی شاعر جوان پاک نمی‌شد.

امروز شاملو میراثی‌ است پرمایه که نداشتنش غبنی ا‌ست و داشتنش دریچه‌ای به شناخت ادبیات معاصر. موافقت با زبانش ممارست می‌خواهد و مخالفت با خیالش ذهنی فرهیخته. در اینجایی که ما ایستاده‌ایم بدون شناخت شاملو حتماً در شناخت ادبیات معاصر ایران چیزی کم خواهد بود. و در سرزمینی با چنین ادبیاتی داشتن چنین جایگاهی بی‌شک غبطه‌برانگیز است.

عکس از عباس کوثری

پویا محمدی

Share
Published by
پویا محمدی

Recent Posts

سیمای ناهنجار مرگ

آمارها و مراکز مربوط به ثبت آمار خودکشی متعدد و پراکنده است و به نظر…

2 سال ago

همه‌ی‌بمب‌های‌جهان‌درافغانستان‌منفجرمی‌شود

توي چادري که از گرما تب کرده بود، عهد کرديم که تا قيام قيامت يکديگر…

2 سال ago

دو سیب در تشویش

ریحانه روز دوشنبه در میدان هوایی کابل در خیل جمعیت وحشت‌زده‌ای که به دنبال هواپیماهای…

2 سال ago

آتش در کمان زاگرس

«من لحظه‌ی افتادنش را به چشم دیدم. پاییز بود. چهار روز بود که توی کوه…

2 سال ago

اگر بابک بود

زن انگشتش را می‌گذارد روی کلید آسانسور تا مرد به حوصله یکی‌یکی کیسه‌ها را بیاورد…

2 سال ago

دنیای شگفت‌انگیز نو

این روزها تصاویری از اثر «نمی‌توانی به خودت کمک‌ کنی» از دو هنرمند چینی به…

2 سال ago