جَبِرووکی: منطقِ ماورایی ِمایونز

«خیلی زیبا بود … اما تنها چیزی که فهمیدم این بود که کسی چیزی را کشته است.» این پاسخی است که آلیس، همان دخترک گریزپای سرزمین عجایب، پس از خواندن ۲۸ مصراع «جَبِرووکی» می‌‌دهد.

«جبرووکی» (Jabberwocky) یکی از مشهورترین اشعار بی‌معنای زبان انگلیسی است که لوئیز کارول آن را در ۱۸۵۵ سروده است؛ همچنین عنوان نمایشگاهی است به نمایشگاه‌گردانی غزاله‌ آورزمانی در گالری آب‌انبار تهران که تا ۲۹ مرداد امسال در حال نمایش خواهد بود. در این نمایشگاه هفت هنرمند بین‌المللی، که دونفرشان ایرانی‌اند، شرکت دارند که در طول پروسه‌ای حدوداً یک‌ساله در تعامل با یکدیگر و نمایشگاه‌گردان، حول محور کانسپت اولیه‌ی نمایشگاه آثارشان را آفریده‌اند، شکلی از تعامل که اغلب جای آن در هنر ایران خالی است.

«جبرووکی» موجودی نامعین نیز هست که در شعر لوئیز کارول به‌دست فرد ناشناسی کشته می‌شود. بااین‌حال واضح است که اگرچه شعر لوئیز کارول، نمایشگاه فعلی و موجود نامعین مقتول با عنوان واحد «جبرووکی» شناخته می‌شوند، پدیده‌های متفاوتی هستند متعلق به دوره‌های زمانی و عوالم گوناگون. چیزهای متفاوت می‌توانند نام واحدی داشته باشند و نام‌های گوناگون می‌توانند بر چیز‌ واحدی دلالت کنند. پرسش اصلی نمایشگاه «جبرووکی» هم جایی در همین حوالی است: «وقتی که کلمه‌ی گفته‌شده از گوینده، متن از معنا و صدا از تصویر جدا می‌شود، چه اتفاقی می‌افتد؟»

فاصله‌ی میان نام یک چیز و خود آن چیز پدیده‌ای جهان‌شمول است: آنقدر همه‌جا گیر است که یا کلاً آن را نمی‌بینیم، یعنی برپایه‌ی شعور زبانی معمولمان دورش می‌زنیم (چنانکه احتمالاً در ابتدای این یادداشت برای شما رخ داد) یا به شکل مجموعه‌ای از سوء‌تفاهم‌های نامرتبط به هم تجربه‌اش می‌کنیم. بااین‌حال در بیانیه‌ی نمایشگاه‌گردان می‌خوانیم که این نمایشگاه به دنبال آشکار کردن تبعات سیاسی این مانع جهان‌شمول زبانی است. این بُعد سیاسی مورد ادعا چگونه بر ما پدیدار می‌شود؟ به نظر می‌رسد پاسخ این نمایشگاه چنین است: اولاً از طریق نمونه‌های معینی که هنرمندان اینجا ارائه کرده‌اند و ثانیاً از طریق ناهماهنگی‌هایی که میان پس‌زمینه‌ی فرهنگی هنرمندان شرکت‌کننده وجود دارد (که علاوه‌بر همه‌چیز‌، علت خوبی برای چندملیتی بودن نمایشگاه است.)

شاید بهترین راهی که می‌توانیم توضیح دهیم این نمایشگاه چطور کار می‌کند، از طریق خاطره‌ای است که نمایشگاه‌گردان تعریف می‌کند از بده‌بستانی که بین دو تن از هنرمندان شرکت‌کننده اتفاق می‌افتد: پاتریشیا پیزانلی، هنرمند برزیلی، به کریستین کتانه، هنرمند لبنانی، هدیه‌ای می‌دهد؛ ساندویچی به‌ نام «بیروت» که قرار است غذای لبنانی محبوبی در برزیل باشد، ساندویچی پر از سس «مایونز» که کتانه بی‌اندازه از آن منزجر است و ربطی به غذای لبنانی ندارد. کتانه در ابتدا از دریافت این ساندویچ بی‌ربط با عنوان لبنانی خوشش نمی‌آید، اما هنگامی که به لبنان برمی‌گردد، این موضوع را دستمایه‌ای برای آفرینش هنری می‌یابد. او ماجرای آشنایی‌اش با این نسخه‌ی نامطلوب برزیلی ساندویچ لبنانی را با قلمی لیزری روی نان‌های خشک لبنانی (نان پیتای مربوط به همان ساندویچ) حک می‌کند؛ داستانی بیروتی-ساندویچی، روی نان ساندویچ بیروتی؛ روایتی که همان اندازه، که با رسانه‌اش این همان است، بر سیالیت و تبدیل‌پذیری دال‌ها در مسیر‌های ناامن تبادل فرهنگی نیز دلالت دارد. پاتریشیا نیز در مقابل اثری در پاسخ به کتانه می‌آفریند: تعداد زیادی شکل مکعب‌مانند مومی در رنگ‌های گوناگون که ظاهراً نماینده‌ی گونه‌های مختلف مایونز در سراسر جهان هستند؛ مکعب‌هایی که اگرچه هیچ کدام از ‌مایونز‌ نیستند، اما «مایونز‌ها» نام‌ دارند.

علاوه‌بر پیشنهاد نمایشگاه‌گردان، راه‌حل‌های دیگری هم برای سر در آوردن از آنچه در این نمایشگاه رخ می‌دهد وجود دارد که یکی از آنها چنین است: تلاش کنیم آثار این نمایشگاه‌ را روی طیفی قرار دهیم که از دلالت سیاسی مستقیم و آشکار تا درگیری زبان‌شناسانه‌ی تقریباً خالص امتداد پیدا می‌کند. برای تشریح این طیف بگذارید آثاری را که در دو انتهای آن قرار می‌گیرند معرفی کنیم: میرا آورزمانی هنرمندی ایرانی است که با اثر «متأسفم اولگای عزیز» نماینده‌ی سر سیاسی این طیف است. اثر او از تعدادی صفحه‌ی کاغذ دیکشنری‌مانند (انگلیسی به انگلیسی) تشکیل شده که اگر تنها ورودی‌های اصلی آن را پشت سر هم بخوانیم، روایتی از کار درمی‌آید که واسلاو هاول، نویسنده و فعال سیاسی چک، در نامه‌های زندان‌اش آورده است: ماجرای اگزیستانسیل استحاله‌ی یک گوینده‌ی معمولی برنامه‌ی هواشناسی تلویزیون به انسانی بی‌پناه که در میانه‌ی اشکالات فنی برنامه گیر افتاده است. درست است که به نظر می‌رسد در این اثر مسأله‌ی تفسیرپذیری (یعنی معنای لغت‌نامه‌ای نام‌ها) مطرح است، واقعیت این است که ضرباهنگ روایت آنچنان شدید است که مخاطب خیلی به‌ندرت وسوسه می‌شود معنای کلمات را بخواند. کار میرا آورزمانی نوعی فاصله‌اندازی در درک متعارف شما از فرایند خواندن‌است؛ صناعتی که اسم ادبی-سینمایی شناخته‌شده‌ی آن «تعلیق» است و نمونه‌ی تجسمی آن، اگرچه در ظاهر تفاوت زیادی وجود دارد، در نقاشی-نوشته‌های کریستوفر وول (Christopher Wool) یافتنی است. در اینجا زبان همان زبان روزمره است، و تعلیق بیشتر به تقویت هراس وجودشناسانه‌ی ما در رویارویی با این حکایت تیره و تار منجر می‌شود تا به تأمل در بنیاد زبان.

اما در سر زبان‌شناسانه‌ی طیف، اثر جیکوب رولینسون قرار دارد که آشکارا مرتبط با تفکر آکالت (علوم غریبه) است. جیکوب رولینسون یک اختربین و شعبده‌باز است، نقشه‌های اختربینانه‌ای که او در دفتر یادداشت هنری‌اش ترسیم کرده در نمایشگاه موجود است. در ویدیو پرفورمنس او با عنوان «بوطیقای چهره» کنترل کردن اجزای صورت یک بازیگر از طریق اتصالاتی که روی چهره نصب شده‌اند، و هنرمند آنها را مانند عروسک‌گردان به کمک ریسمان‌هایی کنترل می‌کند، شباهتی با نقشه‌های اختربینان به وجود می‌آید که از ظاهر فراتر می‌رود. خوانش حرکات کواکب به‌صورت نشانه‌هایی از سرنوشت بشر، که بخش گسترده‌ای از تفکر آکالت است، در واقع حد نهایی سوءتفاهم زبانی است؛ زبانی که اصول بنیادی آن را سوءتفاهمات شکل می‌دهند. بااین‌حال، حداقل از پژوهش کارل گوستاو یونگ در علم کیمیا به این طرف، شاید لازم باشد بدبینی‌مان را به تفکر آکالت تعدیل کنیم: شیوه‌های بی‌در‌و‌پیکر تاریخی بهره‌برداری از سوءتفاهمات زبانی، گاهی امکانات غیرمنتظره‌ای را برای ما آشکار می‌کنند: چه در جهت نقد کج‌روی‌های حاکم بر حرف‌های روزمره‌ی خودمان و چه چنانکه آلیس می‌گوید برای آنکه «ذهنمان پر از ایده‌های گوناگون» شود. اما باید مراقب بود که خود مانند گذشتگانمان بازیچه‌ی چرخ بازیگر نشویم.

«جبرووکی» نمایشگاهی است که نمونه‌های متنوعی از کانسپت اولیه‌ی مادیت زبان را به دست می‌دهد و از این جهت موفق است. این نمایشگاه به اندازه‌ای خوب است که می‌توان بر اساس آن دیدی کلی از چنین موضوع دشواری به‌دست آورد. کاتالوگ تفصیلی و آگاهی‌بخشی دارد که کمک زیادی به سردر آوردن از آثار تأمل‌برانگیز نمایشگاه می‌کند. اما کشف ارتباط میان سویه‌ی سیاسی و سوء‌تفاهم‌های زبانی که در این نمایشگاه حضور دارند، شاید برای نمایشگاهی با این تعداد اثر، بیش از حد پیچیده ‌است یا دست‌کم برای مخاطب گالری‌گرد تهرانی، که عادت به نمایشگاه‌هایی با تم‌هایی ساده و مبتنی بر عناصر صرفِ بصری دارد، می‌تواند پیچیده باشد. بازدید از «جبرووکی» می‌تواند نقطه‌ی شروعی باشد برای تفکر جدی درباره‌ی نقش زبان در آنچه در عالم سیاست بر ما می‌رود. همچنین با نگاهی حرفه‌ای نمونه‌ی در خور توجهی است که تصویر ما را از حضور «نمایشگاه‌گردان» و همکاری و تعامل او با نهاد گالری را ارتقا می‌بخشد.

نمایشگاه‌گردان: غزاله آورزمانی

هنرمندان: ئی دای، پاتریشیا پیزانلی، نوشین فرهید، میرا آورزمانی، متیو هامفریز، جیکوب رولینسون، کریستین کتانه

Yi Dai, Patricia Pisanelli, Nooshin Farhid, Mira Avarzamani, Matthew Humphreys, Jakob Rowlinson, Christine Kettaneh

پویا محمدی

Share
Published by
پویا محمدی

Recent Posts

سیمای ناهنجار مرگ

آمارها و مراکز مربوط به ثبت آمار خودکشی متعدد و پراکنده است و به نظر…

2 سال ago

همه‌ی‌بمب‌های‌جهان‌درافغانستان‌منفجرمی‌شود

توي چادري که از گرما تب کرده بود، عهد کرديم که تا قيام قيامت يکديگر…

2 سال ago

دو سیب در تشویش

ریحانه روز دوشنبه در میدان هوایی کابل در خیل جمعیت وحشت‌زده‌ای که به دنبال هواپیماهای…

2 سال ago

آتش در کمان زاگرس

«من لحظه‌ی افتادنش را به چشم دیدم. پاییز بود. چهار روز بود که توی کوه…

2 سال ago

اگر بابک بود

زن انگشتش را می‌گذارد روی کلید آسانسور تا مرد به حوصله یکی‌یکی کیسه‌ها را بیاورد…

2 سال ago

دنیای شگفت‌انگیز نو

این روزها تصاویری از اثر «نمی‌توانی به خودت کمک‌ کنی» از دو هنرمند چینی به…

2 سال ago