در یاد مانده‌ها و از یاد رفته‌ها

«آقای بازرگان این اولین هشدار سازمان زیرزمینی انتقام بشماست»؛ نوزدهم فروردین ۱۳۵۷ لحظاتی بعد از اینکه بمب در طبقه‌ی نهم ساختمان منفجر شد، مهندس بازرگان در پاگرد کاغذی پیدا کرد که رویش این جمله را نوشته بودند. برنامه‌ریزی کاملاً دقیق بود. بمب را درست روبه‌روی درِ ورودیِ واحدِ مهدی بازرگان کار گذاشته بودند. جایی که اگر تلفن زنگ می‌خورد، صاحبخانه مجبور بود، از پشت در چوبی رد شود و گوشی را بردارد. هماهنگی‌ها انجام شده بود. می‌دانستند بازرگان همیشه خودش تلفن‌ها را جواب می‌دهد. یک نفر باید در همان نزدیکی‌ها، جایی دوروبر سفارت شوروی، از تلفنی عمومی به منزل بازرگان زنگ می‌زد و در همان حین، بمب منفجر می‌شد و تمام. همه‌چیز طبق برنامه پیش می‌رود. سکه داخلِ تلفن می‌افتد. انگشت‌های مردِ انتقام شماره‌‌گیر فلزی را می‌چرخاند. فقط شش شماره تا انفجار و انتقام. بوق انتظار در گوش مرد می‌پیچد. بمب منفجر می‌شود. در متلاشی می‌شود. موج انفجار درِ ورودی و پنجره‌ی مقابلش در هال را از جا می‌کند و از طبقه‌ی نهم پرت می‌کند پایین. مهندس بازرگان گوشه‌ای حیران به تماشا می‌ایستد. جایی از برنامه‌ریزی‌ها ایراد داشته. یکی‌دو روز بود که تلفنِ توی هال ایراد پیدا کرده و زنگ نمی‌خورده. یازدهِ شبِ آن شنبه، بازرگان مسیر برعکس را طی می‌کند تا برسد به تلفنِ توی اتاق…
این فقط یکی از حکایاتِ ساختمان «یاد» است. آپارتمانی ده‌طبقه، که یداله سحابی مدیر پروژه‌اش بوده و میرحسین موسوی و عبدالعلی بازرگان، مدیران شرکت «سمرقند»، مهندسان طراحش.
کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ فضل‌اله زاهدی را بر صدرِ دولت می‌نشاند. نخست‌وزیرِ کودتا، برخلاف تصمیم‌های محمد مصدق، نخست‌وزیرِ پیش از کودتا که نهضت ملی نفت راه انداخته بود، قرارداد کنسرسیوم(۱) را امضا می‌کند. مهدی بازرگان که استاد دانشکده‌ی فنی دانشگاه تهران است، همراه با یازده استاد دیگر دانشگاه تهران که در میان آنها نام شخصیت‌هایی همچون یداله سحابی هم به‌چشم می‌خورَد، امضای خود را پای بیانیه‌ای می‌گذارند که به قرارداد کنسرسیوم معترض است: «تمام زحمات و محرومیت‌ها و خدمات و قربانی‌های ملت ایران در راه حصول حق ملّی را می‌خواهند بر باد دهند. هیچ‌وقت وضع کشور ما به این اندازه اسف‌انگیز و دلخراش نبود، آزادی عمل جز برای اشخاصی که با دریافت دستمزد ‏ناچیزی درصدد تأمین منافع استعماری باشند وجود ندارد، تمام روزنامه‌های مخالف دولت در توقیف، چاپخانه‌ها تحت ‏کنترل شدید می‌باشند، انواع و اقسام فشار و تضییقات برای ملیون و آزادی‌خواهان و شکنجه‌های وحشیانه برای مبارزان راهِ ‏حقیقت و آزادی وجود دارد و اکثر زعمای قوم، که مورد علاقه و تکریم ملتند، یا در گوشه‌ی زندان و اختفا به‌سر می‌برند یا ‏تحت نظر مأمورین انتظامی می‌باشند. منظور غایی و اصلی از تمامِ این اَعمال همانا انجام قراردادی برای نفت ایران و ‏تثبیت اوضاع و احوال سابق است که مباین با حیثیت و استقلال و آزادی ملی است. هر قراردادی را که با چنین قیود و ‏شروط و کیفیات امضاء و تصویب و مبادله نمایند منبعث و ناشی از اراده‌ی ملت ایران نیست و باطل و کان‌لم‌یکن و ملغی‌‏الاثر می‌باشد و برای ملت ایران به‌هیچ‌وجه الزام‌آور نخواهد بود.» یک نسخه از بیانیه را به‌دست محمدرضا پهلوی، شاه وقت ایران می‌رسانند. شاه خشمگین می‌شود و فوراً دستوری چندسطری خطاب به سپهبد زاهدی، نخست‌وزیر، می‌نویسد: «اینها را از دانشگاه اخراج کنید: دکتر یداله سحابی، مهندس مهدی بازرگان، دکتر کریم سنجابی، دکتر محمد قریب و …»
دستور به گوش دکتر علی‌اکبر سیاسی، رئیس انتخابیِ وقتِ دانشگاه تهران، می‌رسد. او از اجرای دستور امتناع می‌کند تا اینکه زاهدی شخصاً به سیاسی تلفن و احضارش می‌کند. ورقه‌ای را که رویش اسامی استادانِ مغضوب نوشته شده از کشو میزش درمی‌آورد و می‌گوید: «اعلیحضرت ‏امر فرموده‌اند اینها را از دانشگاه اخراج کنید… اعلیحضرت ‏فوق‌العاده خشمناکند و اخراج فوری اینها را می‌خواهند.» سیاسی وقت می‌خواهد تا صحت و سقم ماجرا را دریابد. باز امتناع می‌کند. چند روز بعد «نخست‌وزیر تلفنی مرا خواست و گفت: جناب آقای رئیس دانشگاه اینها که می‌گویید به خرجِ اعلیحضرت ‏نمی‌رود، ایشان اخراج این آقایان را خواسته‌اند.‏ گفتم: به خرج برود یا نرود من اگر دستم را قطع کنند، با ابلاغ اخراج این استادان موافقت نخواهم کرد. گفت همین‌طور؟ ‏گفتم همین‌طور. گفت: یعنی می‌گویید همین‌طوری به عرض برسانم. گفتم مختارید».(۲)
چندی بعد اما، هر دوازده استاد با دستور ملوکانه از دانشگاه تهران اخراج و حقوقشان قطع می‌شود. دوازده استاد اخراجی باید برای امرار معاش فکری بکنند. تصمیم می‌گیرند شرکتِ مهندسی «داد» مخفف دوازده استاد اخراجی دانشگاه را تشکیل دهند. یکی از استادان کنار می‌کشد و «داد» به «یاد» تبدیل می‌شود.
«یاد» تا چند سال محل درآمدزاییِ مهندس مهدی بازرگان و ده استاد دانشگاه دیگر می‌شود تا اینکه بازرگان را دستگیر و زندانی می‌کنند. پس از آنکه در ۱۳۴۶ بازرگان از زندان آزاد می‌شود، شرکت «یاد» را با شرکت «سافیر» ادغام و شرکت «سافیاد» را تأسیس می‌کند. دولت می‌گوید «ساف»، «سازمان آزادی‌بخش فلسطین» را تداعی می‌کند و اسم باید تغییر یابد و به این ترتیب «س» به «ص» تبدیل می‌شود و این شرکت با نام «صافیاد» پروژه‌های عمرانی را در دستور کار خود قرار می‌دهد. «یکی از ایده‌های ابتکاری آن شرکت، در روزگاری که هنوز آپارتمان‌سازی در ایران معمول نشده بود، ساختن چنین واحدهایی با مشارکت مردم به عنوان نهادسازی اجتماعی بود. ابتدا قرار بود چنین طرحی در دروازه شمیران، خیابان فخرالدوله، باغ فخرآباد پیاده شود که محوطه‌ی وسیعی داشت و برخی از تظاهرات مردمی جبهه‌ی ملی هم در سال‌های ۳۸ تا ۴۰ در آنجا برگزار می‌شد. طرح آن نیز به مدیریت مهندس حسین کرمانی، که از اولین فارغ‌التحصیلان دانشکده‌ی هنرهای زیبا بود، به مسابقه گذاشته و چندین طرح نیز فراهم شد، اما گویا سرمایه‌ی کافی برای این آپارتمان‌ها فراهم نشد و این پروژه متوقف ماند.»(۳)
بشارت به مؤمنان
«و به موسی و برادرش (هارون) وحی کردیم که برای قوم خود، خانه‌هایی در سرزمین مصر انتخاب کنید و خانه‌هایتان را مقابل یکدیگر (و متمرکز) قرار دهید! و نماز را برپا دارید! و به مؤمنان بشارت ده (که سرانجام پیروز می‌شوند!)»(۴)
اعضای شرکت «صافیاد» در یکی از جلسات ایده‌ای به ذهنشان می‌رسد: آپارتمانی چندطبقه بسازند که یارانِ نهضت آزادی با «ایده‌ی در کنار هم زندگی کردنِ همفکران برای صرفه‌جویی در وقت و تسهیل ارتباطات و تحکیم پیوندهای خانوادگی» آنجا سکونت کنند. «با الهام از آیه‌ی ۸۷ سوره‌ی یونس که نزدیک هم ساختن خانه‌ها و تشکیل کلونی همفکران را به بنی‌اسرائیل در برابر نظام سرکوبگر فرعونی توصیه می‌کرد، برای زمین‌های شمالی خیابان غزالی، که با نظامات شهرداری آن زمان تراکم ساختمانی ششصد درصد داشت و احداث ساختمان ده‌طبقه را ممکن می‌کرد، مجدداً مطرح شد و با خرید دو یا سه خانه‌ی کهنه‌ی قدیمی متعلق به هموطنان زرتشتی اقدامات اولیه در ۱۳۵۱ آغاز شد. مدیریت و اجرای این پروژه به‌عهده‌ی مرحوم دکتر یداله سحابی بود که آن‌زمان مدیرعامل شرکت صافیاد بود.»(۵)
یداله سحابی، بعد از مکان‌یابی، طراحی ساختمان را به میرحسین موسوی می‌سپارد. «آقای مهندس میرحسین موسوی سبک خاصی در طراحی معماری داشت و بر نظراتش هم پافشاری می‌کرد. تا روزی که بر سر طراحی ساختمان مخصوصاً در قسمت نما با دکتر سحابی اختلاف نظر پیدا کرد و چون هر دو سخت‌گیر بودند آقای میرحسین موسوی دیگر همکاری را ادامه نداد. یادم هست آقای موسوی کاملاً بر تصمیمش استوار بود و حاضر به تغییر تصمیمش نبود.»(۶) پس از این اتفاق یداله سحابی بلافاصله طراحی ساختمان را به مهندس عبدالعلی بازرگان، پسر ارشد مهدی بازرگان و همکلاسی سابق میرحسین موسوی در دانشگاه ملی می‌سپارد. «ایشان از بنده خواستند طرح معماری آن بنا را تهیه کنم و نظارت فنی ساختمان را نیز به عهده بگیرم که این وظیفه را تا خرداد ۱۳۵۲، که ساواک مرا دستگیر کرد و در دادستانی ارتش محکوم شدم، تا پایان سفت‌کاری ساختمان ادامه دادم و پس از آن این وظیفه به عهده‌ی آقای مهندس بهرامی گذاشته شد.» تا اینکه تابلو اتمام کار بر دیوارِ ضلع جنوبیِ ساختمان نصب می‌شود: «ساختمان یاد؛ تاریخ اتمام ۱۳۵۴.»
طبق نقشه‌ای که عبدالعلی بازرگان کشیده، طبقات همکف تا دوم با ورودی جدا به بخش اداری تعلق می‌گیرد و بقیه‌ تا طبقه‌ی دهم به بخش مسکونی: هر طبقه دو واحد. نوبت به انتخاب واحدها که می‌رسد، مهندس بازرگان انتخابِ طبقه را به همسرش ملک طباطبایی می‌سپارد. «به‌نظرم مادرم بیشتر مایل بودند در طبقات بالا منزل داشته باشند چون اشراف بیشتری به باغ سفارت روسیه داشت. طبقه‌ی دهم پیش‌تر فروش رفته بود به‌همین دلیل در طبقه‌ی نهم ساکن شدیم.» یداله سحابی هم طبقه‌ی سوم را برمی‌گزیند و کمی بعد همسایه‌ها تکمیل می‌شوند و «در توافقی نانوشته همگان رعایت نیت اولیه‌ی پایه‌گذاران را محترم می‌شمردند و سعی می‌کردند به همفکران بفروشند یا اجاره بدهند.»(۷ )
«اهالی این ساختمان در آن‌زمان مثل یک خانواده بودند. در ایام جنگ و شب‌های بمباران که تهران در تاریکی فرومی‌رفت، با شنیده شدن صدای آژیر همه به راه‌پله‌ی طبقات پایین، در مجاورت منزل مرحوم دکتر سحابی، می‌رفتیم. جمعیت زیادی در راه‌پله‌ها، مثل صندلی‌های آمفی‌تئاتر، می‌نشستند و کم‌کم پس از فرونشستن تب‌و‌تاب و دلهره‌ی بمباران، صحبت‌ها گل می‌انداخت و از بحث سیاسی به گفت‌وگوهای دوستانه و خانوادگی می‌کشید. گاهی فراموش می‌کردیم در چه شرایطی هستیم. معمولاً کسی رادیویی به همراه داشت اما با اعلام وضعیت سفید بسیاری، و معمولاً خانم‌ها، همچنان در گفت‌وگو بودند. حس می‌کردیم گرما و صمیمیتِ همسایه‌ها فضای سرد و تاریکِ این شب‌های پردلهره را کم‌اثر می‌کند.» (۸)
طبقه‌ی نهم، طبقه‌ی تاریخ
شش ماه پس از بمب‌گذاری «سازمان زیرزمینی انتقام» در ورودی آپارتمان شماره‌ی ۹۱، که منجر به اعلام جرم بازرگان خطاب به دادستان شهرستان تهران شد، آیت‌الله یحیی نوری (معروف به علامه نوری، از علمای شیعه) در میدان ژاله‌ی آن‌روزها، میان نمازگزارانِ معترض، سخنرانی کرد. حرف‌های این روحانیِ تأثیرگذار که بعدها هیچ‌گونه فعالیت سیاسی از او دیده نشد، نماز جماعت را به اعتراضی خونین تبدیل کرد تا جایی که «ژاله خون، ژاله دریای خون شد». آن روز «قرار بر این بود که همه هشت صبح برویم میدان ژاله. داشتیم می‌رسیدیم به میدان که گفتند تیراندازی شده. ده دقیقه دیر رسیده بودیم. داشتند زخمی‌ها را می‌بردند. آمدیم کنار. سریع آمدیم منزل پدر. نگران بودیم که آسیبی به پدر نرسیده باشد. چون آن موقع‌ها در نشریات و روزنامه‌ها مقالات و مصاحبه‌هایی با ایشان انجام می‌شد، نگران وضع ایشان بودیم. با خواهر کوچک‌ترم سریع رفتیم خیابان غزالی. دیدیم مادرم خرید کرده و دارد به سمت خانه می‌آید. توضیح دادیم که چه اتفاقی افتاده. مادر گفت پدر صبح زود رفته قم تا با علما و بزرگان گفت‌وگو کند تا این خشونت‌ها و شلوغی‌ها کنترل شود. نگران وضع مردم بودند و می‌ترسیدند مردم در این برخوردها صدمه ببینند و رفته بودند برای مشورت که ببینند بزرگان قم چه راهی به‌نظرشان می‌رسد. رفتیم توی خانه پیش مادر که ببینیم چه می‌شود. ده دقیقه نگذشته بود که یک‌باره صدای ضربه‌ی شدید به در آپارتمان طبقه‌ی نهم شنیدیم. تا رفتیم دم در آنها با تهِ اسلحه‌هایشان در را شکستند و باز کردند. چهارپنج نفر بودند. همه لباس سبز کماندویی به‌تن داشتند. پلیس معمولی نبودند. با خشونت زیاد وارد خانه شدند. ما توی هال نشسته بودیم. گفتند همه روی کاناپه بنشینید و اسلحه‌ها را به سمت ما نشانه گرفتند. رفتند توی اتاق‌ها. همه‌ی اتاق‌ها را گشتند و تلفن‌ها را از پریز کشیدند. اجازه‌ی تکان خوردن به ما نمی‌دادند. فقط می‌گفتند ما دستور داریم بازرگان را دستگیر کنیم. ما هم گفتیم ایشان نیستند. گفتند می‌نشینیم تا بیایند. دستور داریم بگیریمشان. دور ساختمان را هم با ماشین‌های زیاد محاصره کرده بودند تا رفت‌وآمدها را کنترل کنند. ما گفتیم معلوم نیست مهندس کی بیاید. آنها هم گفتند منتظر می‌مانند تا مهندس برگردد خانه. یکی‌دوساعتی نشستیم. حوصله‌ی همه سر رفته بود، هم ما هم مأمورها. مادر گفت ما گرسنه‌ایم. دست‌کم بگذارید بروم آشپزخانه و غذایی گرم کنم. اول گفتند از بیرون غذایی می‌گیریم. بعد یخشان آب شد و گرم گرفتند و مادر غذا گرم کرد و آنها هم نشستند با ما غذا خوردند. کاپشن‌هایشان را درآوردند و همراه اسلحه‌ها گذاشتند زیر کاناپه که صحنه موقع غذا خوردن خیلی رعب‌انگیز نباشد. کمی با هم روزنامه خواندیم اما همچنان اجازه نمی‌دادند از آن اتاق خارج شویم. بعد نزدیک ساعت چهار بعدازظهر از پایین بی‌سیم زدند که مهندس را همین الان موقع ورود به خانه دستگیر کردیم و اعضای خانواده می‌توانند آزاد شوند. از پنجره که نگاه کردیم دیدیم ماشین‌ها رفتند و خانه از محاصره درآمد. داشتند پدر را می‌بردند زندان.»(۹)
نخست‌وزیر همسایه
حدود چهل سال از ساختِ ساختمانِ «یاد» می‌گذرد. در این سال‌ها همسایه‌های زیادی به یاد آمده‌اند و از یاد رفته‌اند. حالا زوج جوانی در نزدیکیِ خانه‌ی بازرگان ساکن هستند که پیش از اجاره‌ی این خانه نمی‌دانستند نخستین رئیس دولتِ جمهوری اسلامی ایران در همسایگی‌شان خانه داشته. بومِ بزرگِ نقاشی روی زمین است. زنی با چشم‌های رنگِ روغنیِ درشت به‌سمتِ چپ زل ‌زده، موهایش هنوز خشک نشده. همسایه‌ی فعلیِ خانه‌ی بازرگان در طبقه‌ی دهم، نام اثرش را «زنان؟» گذاشته. تابلوهای دیگری هم بر دیوار است: «سمفونیِ خاموش»، «قاضی‌القضات»، و «جنگ را چه کسی آفرید؟» مرتضی و رکسانا می‌گویند زندگی در این خانه حس متفاوتی دارد. چند روز پیش پستچی نامه‌ای آورده که باید به دست شریف‌امامی می‌رسیده. شریف‌امامی خانه نبوده و پستچی نامه را برگردانده. شریف‌امامی که درست در شصت‌وهشتمین سالروز تولدش، با صدور فرمان حکومت نظامی، جمعه‌ی سیاه را در میدان ژاله رقم زد، آنجا چه می‌کرده؟ چه کسی در ۱۳۹۲ نشانی ساختمانِ نخست‌وزیرِ بعد از انقلاب را به‌جای نشانیِ نخست‌وزیر قبل انقلاب جا زده؟ هیچ‌کس نمی‌داند. رکسانا می‌گوید خانه آرام است و ما هم. همسایه‌ها هم مهربانند. «بسیاری از سیاست‌مداران در موقعیت‌های متفاوت، در زمان ریاست و سیادت و در زمان فراغت و عزلت آدم‌های متفاوت و گاه متضادی می‌شوند. اما پدرم همیشه سادگی، صراحت و شوخ‌طبعی‌اش را همراه داشت. اینکه سهراب می‌گفت «ساده باشیم چه در باجه‌ی یک بانک چه در زیر درخت» درباره‌ی او کاملاً صدق می‌کرد. پدرم یک‌جور صمیمیت با در و همسایه هم داشت. خوب یادش بود که وقتی همسایه‌ای را در آسانسور می‌بیند احوال دختر یا پسرش را به اسم بپرسد.»(۱۰)
مردی با ریش پروفسوری و لباس اتوکشیده به جمع اضافه می‌شود. ته‌لهجه‌ی آذری دارد. سخن‌ها گل می‌کند و از جاده‌سازی‌هایش می‌گوید. از اینکه با طرحِ مهندسیِ او کشتیِ بزرگِ غرق‌شده‌ای را از خلیج فارس بیرون کشیده‌اند. به مهدی بازرگان که می‌رسد، فقط می‌گوید: «همسایه‌ی خوبی بود. همسایه‌ی خوبی بود.»
واحد ۹۱ در سال ۹۲
پس از اینکه ملک‌خانم طباطبایی طبقه‌ی نهم را برای سکونت انتخاب می‌کند، بازرگان تصمیم می‌گیرد هر دو واحدِ این طبقه را بخرد و تیغه‌ی وسط را بردارد. این‌طوری خانه‌ی سیصدوبیست‌متری بازرگان به هر چهار جهت جغرافیایی مشرف می‌شد. اما طراحیِ داخلی چگونه است؟ پس از در ورودی، هالِ کوچکی است که پنجره‌ی بزرگش به غرب تهران و ساختمان تالار وحدت و بخشی از باغ پهناور سفارتِ شوروی سابق نگاه می‌کند. ضلع شمالیِ خانه، سمتِ راست ورودی، دری است که به سالن باز می‌شود با کف موزائیکی و قرنیزهای سنگی. ضلع جنوبی خانه هم اتاق‌خواب‌ها هستند و از پنجره‌هایش باغ سفارت، با درخت‌های پیر کاجش، دیده می‌شود. آشپزخانه‌ هم چسبیده به هال است. آقای حکیمی، از دوستان و همفکران مهندس بازرگان، واحد ۹۱ ساختمان «یاد» را سال ۶۹ از مهندس بازرگان به قیمتِ هفت میلیون تومان خرید و اکنون ساکن خانه‌ی نخست‌وزیرِ دولت موقت است. می‌گوید این خانه باید موزه شود چون حامل بخشی از تاریخ معاصر ایران است. تمام گوشه‌وکنار خانه را با علاقه نشان می‌دهد؛ از جای کتابخانه‌ که توی سالن بوده تا اتاقک سیستم تهویه‌ی هوای مطبوع که اختراع بازرگان بوده. بازرگان در ۱۳۴۸ دستگاه تهویه‌ی هوای مطبوع را با نام «زنت» (مخفف زمستانی‌ـ‌نیمه‌ـ‌تابستانی) در اداره‌ی اختراعات ثبت کرده. «این یکی از اختراعات آقای مهندس بازرگان بوده.» حکیمی هر وقت اسم بازرگان را به‌زبان می‌آورَد، ابروهایش را بالا می‌برد و چشم‌هایش را درشت‌تر می‌کند. جای بمب فروردین ۵۷ را هم هنوز حفظ کرده، موزائیکی سیاه در آستان ورودی و چارچوب فلزیِ در که تورفتگی‌های ناشی از انفجار هنوز بر آن باقی است. چای آقای حکیمی روی پیشخوان چوبی آشپزخانه سرد می‌شود.
ساختمان خاکستریِ «یاد» دوبَر است؛ یک در با حفاظِ چهارخانه‌ی فلزی از کوچه‌ی پشتی به ‏طبقات مسکونی باز می‌شود و درِ دیگر از خیابان اصلی به واحدهای اداری. حیاط از در مشبک ‏پیداست. جایی که این حیاط به حیاط‌خلوت پشت ساختمان ختم می‌شود راه‌پله‌ی اختصاصیِ ‏واحدهای اداری قرار گرفته که بنیاد بازرگان و بنیاد شریعتی و شرکتِ مهندسی صافیاد در آن است. ‏اولین چیزی که در ورودیِ بخش مسکونی دیده می‌شود صندوق‌های کوچک پستی چوبی است که روی هم ردیف شده‌اند. پیش‌تر در سمت‌ چپِ لابی، نمازخانه‌ی ساختمان بوده و ‏اهالیِ ساختمان نماز را آنجا به جماعت می‌خواندند. در راهرو دو آسانسور (باری و نفربر) به ‏انتظار است. بر دیوار اتاقک آسانسورِ باری، مهر سازنده‌ی آسانسور دیده می‌شود: ‏‎«abolhassan diba»‎ بسیاری از ساکنانِ اصلی، در طی سال‌ها، خانه‌های خود را واگذار کرده‌اند اما به گفته‌ی ‏عبدالکریم حکیمی «بیشتر کسانی که ساکن این ساختمان‌ هستند، با تفکرِ بانیانش بیگانه نیستند». ‏مالک سه واحدِ این ساختمان مهندس عباس تاج، وزیر نیروی دولت موقت، بود که بعد آنها را به افراد ‏مختلفی واگذار کرد. پس از آنکه بازرگان واحد ۹۱ را به حکیمی فروخت، واحد کناری (موقع ‏فروش تیغه‌ی وسط را دوباره کار گذاشته بودند) را هم به یکی از شاگردان خود در دانشکده‌ی ‏فنی فروخت که بعد از چند دست جابه‌جا شدن به دست مالکِ فعلی افتاد. ساختمان هنوز هم ‏هیأت‌مدیره‌ای اداره می‌شود و گه ‌گاهی که موعدِ پرداختِ شارژ واحدها می‌گذرد، در جلسه‌ی ‏هیأت مدیره یادِ نخستین ساکنان و «نظمِ کارهایشان» زنده می‌شود.‏
گالین‌دوپل در ساختمان
«آقای رینالدو گالین‌دوپُل نماینده‌ی کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد، که به‌همراه هیأتی به ایران آمده بودند، روز جمعه ششم بهمن‌ماه جاری در منزل مسکونی آقای مهندس بازرگان حضور پیدا کردند و با ایشان و آقای دکتر یزدی و مهندس توسلی درباره‌ی وضعیت حقوق بشر در ایران به گفت‌وگو پرداختند.» این تنها سند از برگزاری آن دیدار در منزل بازرگان است که در مجموعه‌ی اسناد نهضت آزادی منتشر شده است. سالِ بعد (۱۳۶۹) هم گالین‌دوپل دوباره به تهران می‌آید و کتباً از بازرگان درخواست ملاقات می‌کند و این دیدار با حضور ابراهیم یزدی در منزل بازرگان برگزار می‌شود. «جلسه‌ای که در ۱۳۶۸ با گالین‌دوپل برگزار شد در منزل مرحوم بازرگان بود. من هم که سابقه‌ی زندان سیاسی در ‏سال ۶۷ داشتم در جلسه با ایشان بودم. البته جلسات شورای مرکزی نهضت هم آنجا برگزار می‌شد، به‌ویژه ‏در سال‌های ۵۶ و ۵۷ که بخش قابل ملاحظه‌ای از مدیریت انقلاب در آن ساختمان صورت می‌گرفت.»(۱۱)
ساختمانی که به‌قول محمد توسلی «تصمیمات کلیدیِ جنبش اجتماعی ایران آنجا گرفته می‌شد»، میزبان مراسم مذهبی‌اجتماعی هم بوده. توسلی به‌ یاد می‌آورد که «در دوره‌ی بعد از ۱۳۷۳ و فوت مرحوم بازرگان، منزل دکتر سحابی [در طبقه‌ی سوم] برای سال‌های طولانی میزبان جلسات سیاسی ‏و اجتماعی بود؛ از جمله شب‌های احیای ۲۱ رمضان که علاوه‌بر سخنران‌های مختلف، خود مراسم احیا را مرحوم دکتر ‏یداله سحابی برگزار می‌کردند. در سنین کهولت ایشان ‏در مقام ریش‌سفید و پیشکسوت از فعالان و شخصیت‌های سیاسی دعوت می‌کردند و در مقاطعی نقش مؤثری در ‏اقدامات اجتماعی و بعضاً سیاسی داشتند. در آستانه‌ی انقلاب در سال ۵۷ قرار بود در آن ساختمان ‏ مصاحبه‌ای مطبوعاتی برگزار شود که ساواک اجازه‌ نداد.»
ساکنانِ یاد
پیش از آنکه ساختمانِ ده‌طبقه‌ی «یاد» در خیابان غزالی تهران ساخته شود، ایرانیانِ زرتشتی در آن مستطیل زندگی می‌کرده‌اند، با آداب خودشان. کمی آن‌طرف‌تر ناقوسِ کلیسای رنگی زنگ می‌خورد. روبه‌رو، خانه‌باغ امیراتابک اعظم صدراعظم قاجار بوده که بعدها شد باغ سفارت روسیه و میزبان کنفرانس تهران. چرچیل و روزولت و استالین به آن باغ و آن خیابان آمدند. پیش‌ترها هم مردم دست‌به‌دست هم داده بودند و یکی از اصلی‌ترین قنات‌های تهران را در همین مسیر ساخته بودند. منطقه‌ای که قبل‌ها اعیان‌نشین‌های تهرانی را میزبانی می‌کرد بعدها از سکه افتاد. ساختمان «یاد» را ساختند و ساکنان هیأت‌مدیره را برگزیدند. «این‌کار با توافق جمعی انجام می‌شد و هر از چندی به‌نوبت در خانه‌های یکدیگر مهمانی می‌دادند.» یداله سحابی عضو هیأت‌مدیره شد و بازرگان «به‌دلیل مشغله‌های زیاد کاری و فکری» به اعضای هیأت‌مدیره مشاوره می‌داد. آدم‌های زیادی به این ساختمان آمدند و رفتند. عبدالعلی بازرگان می‌گوید: «انسان‌ها هم می‌میرند و صحنه‌ی حیات را ترک می‌کنند، ساختمان که جای خود دارد. حالا به اختیار مالکان فعلی بستگی دارد که بخواهند آن‌ را نگه دارند یا ‏بکوبند.»
پی‌نوشت‌ها
یک. قراردادی که پس از کودتای ۲۸ مرداد بین دولت ایران و کنسرسیومی از شرکت‌های نفتی بین‌المللی برای بهره‌برداری از منابع نفتی ایران بسته شد.
دو. علی‌اکبر سیاسی، گزارش یک ‏زندگی
سه. گفت‌وگوی نگارنده با عبدالعلی بازرگان، فرزند ارشد مهدی بازرگان
چهار. ترجمه‌ی آیت‌الله مکارم شیرازی
پنج. گفت‌وگوی نگارنده با عبدالعلی بازرگان
شش. گفت‌وگوی نگارنده با مهندس بنی‌اسدی، داماد بازرگان
هفت. گفت‌وگوی نگارنده با عبدالعلی بازرگان
هشت. گفت‌وگوی نگارنده با نوید بازرگان، پسر کوچک مهدی بازرگان
نه. گفت‌وگوی نگارنده با فرشته بازرگان، دختر مهدی بازرگان
ده. گفت‌وگوی نگارنده با نوید بازرگان
یازده. گفت‌وگوی نگارنده با محمد توسلی، از اعضای ارشد نهضت آزادی
‫عکس کوچک: مهدی، فرشته و فتانه بازرگان و مهندس محققی در خانه‌ی بازرگان (۱۳۶۹)/ عکس بزرگ: خانه‌ی بازرگان (۱۳۹۲)

این مطلب پیشتر در پانزدهمین شماره‌ی ماهنامه‌ی «شبکه آفتاب» منتشر شده است.

یک پاسخ ثبت کنید

Your email address will not be published.

مطلب قبلی

مروری بر مطالب موسیقایی شبکه آفتاب ۲۷

مطلب بعدی

کالای کمیاب آموزش

0 0تومان