Categories: تماشاخانه

زندگی محیط‌بانان دنا

[layerslider id=”17″]

 

این گزارش تصویری مجموعه‌ای از عکس‌های عباس کوثری از زندگی محیط‌بانان دنا است. منطقه‌ی حفاظت‌شده‌ی دنا نود هزار هکتار وسعت دارد. ده پاسگاه در ارتفاعات منطقه مستقر و حدود سی محیط‌بان پاسدارِ طبیعتند.

بیست‌وچهارم تیر ۱۳۸۹، غلامحسین خالدی و چهار محیط‌بان دیگر در منطقه‌ی حفاظت‌شده‌ی دنا با شکارچیان درگیر شدند. دوازده گلوله از پنج اسلحه‌ی کلاشنیکف شلیک شد. خالدی به «علم قاضی» و به قید «احتمالاً» قاتل فرض و در حکمی به اتهام قتل عمد به قصاص نفس محکوم شد.

از آن سال تا امروز این محیط‌بان بدون حتی یک روز مرخصی در زندان یاسوج بوده و پدر و مادر پیر و همسر بیمار و تنها دخترش در انتظارند.

خانواده‌ی خالدی در روستای میمندِ استان کهگیلویه و بویراحمد در تنگدستی و بدون حضور سرپرست زندگی می‌کنند. در این سال‌ها او یک دختر و پسرش را از دست داد و جز همسر بیمارش و دخترش، نازنین، هیچ برایش نماند. او بود که در ۱۳۹۱، وقتی مسؤولان محیط‌زیست به خانه‌شان آمدند، از آنان پرسید: «چرا اسلحه در دست پدرم گذاشتید؟» هیچ‌کس جوابی نداشت.

در این مدت حکم قصاص او سه بار در دادگاه کیفری نقض شد. در آخرین دادگاه، قاضی حکم به مصالحه داد و اولیای دم برای گرفتن رضایت یک میلیارد تومان طلب کردند. هرچند اکنون وکیل خالدی امیدوار است اولیای دم با گرفتن ۷۵۰ میلیون تومان هم راضی شوند و هنرمندان و افراد صاحب نفوذ بتوانند این مبلغ را جمع‌آوری و رضایت اولیا را جلب کنند.

در ۱۳۹۲ گزارشی از مشکلات محیطبانان دنا در شماره‌ی ۹ ماهنامه‌ی شبکه‌آفتاب منتشر شد که به وضعیت زندگی خانواده‌ی خالدی در روستای میمند هم پرداخت. برادر خالدی در تماس با دفتر مجله می‌گوید: «وضعیت خانواده نسبت به دو سال پیش بدتر شده و تلاش‌های مادر و پدر خالدی برای جمع‌آوری وجه‌المصالحه هنوز به نتیجه نرسیده و آنها از دیدار فرزندشان ناامید شده‌اند.»

جمعی از فعالان اجتماعی طی پیامی از مردم خواسته‌اند تا خانواده‌ی غلامحسین خالدی را در تأمین مبلغ وجه‌المصالحه‌ی تعیین‌شده از سوی خانواده‌ی داغدیده‌ی جان‌باخته یاری کنند.

پویا محمدی

Share
Published by
پویا محمدی

Recent Posts

سیمای ناهنجار مرگ

آمارها و مراکز مربوط به ثبت آمار خودکشی متعدد و پراکنده است و به نظر…

2 سال ago

همه‌ی‌بمب‌های‌جهان‌درافغانستان‌منفجرمی‌شود

توي چادري که از گرما تب کرده بود، عهد کرديم که تا قيام قيامت يکديگر…

2 سال ago

دو سیب در تشویش

ریحانه روز دوشنبه در میدان هوایی کابل در خیل جمعیت وحشت‌زده‌ای که به دنبال هواپیماهای…

2 سال ago

آتش در کمان زاگرس

«من لحظه‌ی افتادنش را به چشم دیدم. پاییز بود. چهار روز بود که توی کوه…

2 سال ago

اگر بابک بود

زن انگشتش را می‌گذارد روی کلید آسانسور تا مرد به حوصله یکی‌یکی کیسه‌ها را بیاورد…

2 سال ago

دنیای شگفت‌انگیز نو

این روزها تصاویری از اثر «نمی‌توانی به خودت کمک‌ کنی» از دو هنرمند چینی به…

2 سال ago