Categories: اجتماعی

شریان‌های شکافته

فاکتور انعقاد خون تمام شده و خونریزی‌های روزانه بند نمی‌آید. این‌جا خاورمیانه است و ما روزی صد‌ها لیتر خون از دست می‌دهیم. زندگی‌مان شده یک عمر به درد خندیدن و هر روز فرخنده مردن. یک روز در کابل می‌میریم؛ در جوار آرامگاه شاه دوشمشیر. آن‌جا یک تعویذنویس ازخدابی‌خبر به ما تهمت ناروای قرآن‌سوزی می‌زند و با فریاد «وا اسلاما» مردم را به قتل ما تشویق می‌کند. انبوهی از رهگذران در کمتر از چند ثانیه متقاعد می‌شوند که ریختن خون ما تکلیف شرعی است و روز روشن، بدون مزاحمت پلیس، بی‌درنگ با چوب و چماق و سنگ و چنگ و دندان ما را پاره‌پاره می‌کنند. جنازه‌ی ما را با موتورسیکلت روی آسفالت این طرف و آن طرف می‌کِشند و با ماشین‌هایشان چند بار از روی لاشه‌ی خونینمان رد می‌شوند. دست آخر تصمیم می‌گیرند در بستر خشکیده‌ی دریای کابل آتشمان بزنند؛ ولی خیس خونیم و به‌راحتی گُر نمی‌گیریم. مردانی لباس‌هایشان را از تن می‌کَنند و می‌اندازند روی ما تا آتش را شعله‌ورتر کنند … روز دیگری در موصل می‌میریم. آن‌جا به فرمان ابوبکر بغدادی، خلیفه‌ی دیوانگانِ عراق و شام و غیره، همراه سیصد کُرد ایزدی تکفیر و ردیف‌به‌ردیف ذبح می‌شویم … روزهای قبل‌تر هم بارها مرده‌ایم. با قبطی‌های مصر در لیبی، با مخالفان اسد در سوریه، با نُصیری‌های شام، با فلسطینیان غزه، با شیعیان عراق و حوثی‌های یمن … هر روز فوران خون از شریان‌های شکافته‌ی ما در یوتیوب و جاهای دیگر میلیون‌ها بار کلیک می‌خورد. خون ما یکی از پربیننده‌ترین محتواها در فضای مجازی به حساب می‌آید. دنیا به تماشای روزانه‌ی خونریزی‌های ما اعتیاد پیدا کرده است. خون ما از خون بقیه‌ی آدم‌های دنیا رنگین‌تر نیست ولی انگار گردش  این خون در بدن ما جریان دیگری دارد؛ انگار جهنده‌تر است و در گردشی مداوم به دنبال راه خروج می‌گردد؛ راهی که بالاخره برایش باز خواهد شد، با شکاف یک خنجر، حفره‌ی یک گلوله یا از هم گسیختن اندام‌هایمان در انفجار بمب‌های خوشه‌ای. ما قربانی هستیم. خون ما ریخته خواهد شد و همه‌ی دنیا در مراسم باشکوه این آیین کهن شرکت خواهند داشت؛ در قربانگاهی به قدمت و وسعت خاورمیانه.

 

عکس: آرامگاه شاه دوشمشیر، قربانگاه «فرخنده» در ۲۸ اسفند ۱۳۹۳

پویا محمدی

Recent Posts

سیمای ناهنجار مرگ

آمارها و مراکز مربوط به ثبت آمار خودکشی متعدد و پراکنده است و به نظر…

2 سال ago

همه‌ی‌بمب‌های‌جهان‌درافغانستان‌منفجرمی‌شود

توي چادري که از گرما تب کرده بود، عهد کرديم که تا قيام قيامت يکديگر…

2 سال ago

دو سیب در تشویش

ریحانه روز دوشنبه در میدان هوایی کابل در خیل جمعیت وحشت‌زده‌ای که به دنبال هواپیماهای…

2 سال ago

آتش در کمان زاگرس

«من لحظه‌ی افتادنش را به چشم دیدم. پاییز بود. چهار روز بود که توی کوه…

2 سال ago

اگر بابک بود

زن انگشتش را می‌گذارد روی کلید آسانسور تا مرد به حوصله یکی‌یکی کیسه‌ها را بیاورد…

2 سال ago

دنیای شگفت‌انگیز نو

این روزها تصاویری از اثر «نمی‌توانی به خودت کمک‌ کنی» از دو هنرمند چینی به…

2 سال ago