پشتجلد کتابها در ایران بیاهمیتترین بخش در فرایند تولید اثر محسوب میشود؛ برای ناشر ایرانی و خیلی وقتها برای نویسندها و مترجمها آنچه پشت جلد اثر میآید هیچ اهمیتی ندارد و درست لحظهی آخری که کتاب دارد راهی چاپخانه میشود منشی دفتر نشر یا ناظر چاپ یک تکه از یک پاراگراف را جدا میکند و غِلِفتی میچسباند آن پشت. اما اهمیت پشتجلد کتاب در بازار بینالمللی نشر خیلی وقتها بیشتر از روی جلد است؛ مطابق قاعدهی بینالمللی پشت جلد کتاب باید بتواند در نگاهی گذرا و کمتر از پانزده ثانیه مشتری را راضی و وسوسه کند که این کتاب جذاب است. در انتشاراتیهای بزرگی همچون پنگوئن و رندومهاوس، نوشتن متنهای پشتجلد شغلی تماموقت و مستقل است و آدمهایی هستند با تخصص نوشتن جملاتی براساس کتاب که بتواند بدون لو دادن ماجرا برای خواننده تعلیق حسابی ایجاد کند. در صنعت نشر جدا از اهمیت اثر و قدرت ناشر، پشتجلد راه را برای انتخاب اثر هموار میکند. بهویژه حالا که سفارش آنلاین بدل به مهمترین مجرای عرضهی کتاب شده، اهمیت چند جملهای که پشتجلد میآید دوچندان هم شده. اطلاعات مختصری دربارهی اثر که بتواند متفاوت بودن را جلوه بدهد رمز اصلی است. جدا از این در چاپهای بعدی اثر اصلیترین راهکار برای جلب مشتری آوردن تکجملههایی از نقدهای مثبتی است که منتقدان ادبی دربارهی کتاب نوشتهاند، جمع کردن نظر نویسندهها و مطبوعات و انعکاس یکجملهای آنها در پشت جلد آنقدر اثرگذار است که گاهی وقتها دربارهی کتابهایی که نویسندهشان چندان مشهور نیست، ناشر برای همان چاپ اول، پیش از انتشار، کتاب را برای منتقدانی مشهور ارسال میکند و نظر آنها را پشت جلد میآورد. اما در ایران این نقدها و نظرها هیچوقت پشت جلد کتاب منعکس نمیَشوند، دربارهی کتابهای ترجمه هم خیلی کم پیش میآید که ناشر و مترجم از نقلقولهایی که آنسو منتشر شدهاند یا حتی پشت جلد کتاب آمدهاند استفاده کند؛ پشت جلدها اینجا عاطل و باطلند، اضافه، انگار مقوایی اضافه که اصلاً از همان روز اول باید نفر اولی میکَندش و همه را خلاص میکرد:
«از سینماتِک پاریس تا کانون فیلم ایران؛ رودررو با فرخ غفاری»، پرویز جاهد، نشر نی.
مصاحبهی قبلی پرویز جاهد با ابراهیم گلستان بدل به کتابی شد که بعد از سالها نام ابراهیم گلستان را سر زبانها انداخت، مصاحبهای طولانی که گلستان در آن تکلیفش را با خیلی از دوستان و همکاران قدیمیاش روشن کرده بود. حالا جاهد سراغ چهرهی پرتلألؤ و فراموششدهی دیگری در سینمای ایران رفته. غفاری سال ۱۳۸۵ در سکوت و تنهایی در پاریس درگذشت و کتاب جاهد آخرین گفتوگوی مفصل با اوست. غفاری با فیلم «جنوب شهر» در اوایل دههی چهل سینمای ایران را تکانی داد، اما اهمیت و دستاورد او برای سینمای ایران فقط به فیلمهایش ختم نمیشود؛ غفاری اولین کسی بود که احساس کرد لازم است اسناد و مدارک مربوط به سینمای ایران در آرشیوی کارآمد جمعآوری شود. غفاری که دانشآموختهی سینما در پاریس بود با تجربهی روزهایی که در سینماتِک این شهر گذرانده بود به ایران آمد و دو نهاد تأثیرگذار، «کانون ملی فیلم» و «فیلمخانهی ملی ایران»، را تأسیس کرد. در این گفتوگو جدا از فیلمها دربارهی این دسته فعالیتهایش هم صحبت کرده.
«اقتدار عبوس کلاغ»، شعرهای ریشارد کاپوشچینسکی، ترجمهی فرزانه قوجلو، نشر چشمه.
او شاهد عینی دهها انقلاب و صدها جنگ و خونریزی در چهارگوشهی جهان بود، اما انگار از دل تماشای آنهمه سبعیت روحیهی لطیفش را حفظ کرده بود و حالا خوانندهی ایرانی بعد از خواندن روایتهای دستاول سرشناسترین خبرنگار و تاریخنگار لهستان با شعرهای او روبهرو شده. از ریشارد کاپوشچینسکی در ایران کتابهایی چون «شاهنشاه»، «امپراتور» و «آبنوس؛ قارهی سیاه» منتشر شده بود. زبان او در شعرهایش هم بهاندازهی تاریخنگاریاش صریح است، شعرهایی سراسر برگرفته از مشاهدات این مرد سرسخت لهستانی.
«جنبشهای فاشیستی»، ارنست نولته، ترجمهی مهدی تدینی، نشر ققنوس.
اولین بار است که کتابی از ارنست نولته، تاریخنگار و فیلسوف آلمانی، به فارسی ترجمه میشود. عمدهی شهرت نولته به تخصصش در فلسفهی آلمانی است، اما مشهورترین شاگرد مارتین هایدگر در این کتاب یکی از ماندگارترین و جامعترین کتابها را در زمینهی فاشسیم نوشته. از نظر نولته، فاشیسم یکی از اشکال مقاومت و واکنش در برابر مدرنیته است. نولته با سبک و سیاق خاص خودش بیشتر به تحلیل و تفسیر تاریخ فاشیسم پرداخته تا روایت آن. مترجم هم برای اینکه فهم کتاب برای مخاطب فارسی آسانتر شود با افزودن برخی دادههای تاریخی در پانوشتها خواننده را راهنمایی میکند.
«میخسیکهای متابولفزیکی»، رضا قیصریه، انتشارات آرون.
رضا قیصریه، مترجم خوشسلیقهِی آثاری ماندگار از زبان ایتالیایی، این بار کتابی نوشته که قرار است طنز باشد اما در قالب طنز و با استفاده از زبانی عامیانه مناسبات زندگی روزمره را به نقد میکشد. از او پیشتر مجموعه داستان «هفت داستان» و رمان «کافه نادری» منتشر شده بود، اما اینجا داستان خطی و سرراستی در کار نیست و خیلی رها و آزاد از روحوروان آدمهایی گفته که توی این شهر برای خودشان اینطرف و آنطرف میروند. اسم کتابش که حتماً توجهها را برمیانگیزد، اما عجالتاً باید منتظر باشیم ببینیم ادبیاتچیها اقبالی را که به «کافه نادری» نشان دادند نثار اینیکی هم میکنند یا به این نتیجه میرسند که آندفعه هم کارشان اشتباه بود. اینجا از این اتفاقها زیاد میافتد.