رئالیسم اجتماعی، از بدو ورود خود به ایران، رئالیسم نبود؛ نوعی رسالت نویسندگی بود که خود را در نفی جهان‌بینی‌های دیگر می‌دید. در واقع مانیفستی اعتراض‌آمیز بود که شعار رهایی محرومان را می‌شد از پس‌زمینه‌های آن شنید. در این تعریف، رئالیسم دیگر نه به معنای واقع‌گرایی بلکه به معنای آن چیزی بود که نویسندگان دیگر خواسته یا ناخواسته نمی‌دیدند. این نوع رئالیسم از شاعر می‌پرسد چرا وقتی عده‌ای آب برای نوشیدن ندارند، تو «صدای پای آب» می‌شنوی؟ یا چطور از آب و رنگ چهره‌ی معشوق می‌نویسی، زمانی‌که نان طبقه‌ی کارگر آجر است؟ این نگرش از یک‌سو علیه سنت ادبی پیشین برمی‌خاست و از سوی دیگر، در شیپور مبارزه علیه طبقه‌ی حاکم می‌نواخت. در واقع اشباح «ارتجاع سرخ»، که محمدرضا در سخنرانی‌های خود از آنان واهمه داشت، خطوط سیاه و سربی کتاب‌های بعضی از نویسندگان روشنفکر ایران در دهه‌ی چهل و پنجاه بودند. برای همین هم هست که درویشیان، و بعضی از نویسندگان و شاعران و هنرمندان، زندان پهلوی را تجربه کردند. درویشیان هم ابتدا دنباله‌رو همان رئالیسمی بود که هنر را به قد و قامت هنرمندان مبارز دوخته بود؛ «واقع‌گرایی» نه دقیقاً به معنای آنچه واقعاً هست (هرچند در جهان امروز واقعاً چه کسی می‌تواند ادعا کند واقعیت چیست؟) بلکه به معنای آنچه هست و «دیگران» نمی‌بینند یا چشم روی آن بسته‌اند. «دیگران»ی که از یک‌سری شاعر آکادمیسین، سنت‌گرا و حکومتی در آن جای می‌گرفتند تا خان و خان‌زادگان و  ثروتمندان که خون رعیت را در شیشه کرده بودند. این رئالیسم، که به‌هرحال با اندیشه‌های مارکس و حرکت بلشویک‌های روسیه در انقلاب اکتبر همراه شده بود، سودای انتقام از سنت فکری دیرین را هم به سر داشت؛ سنت فکری «فخر به فقر» تفکری که سال‌ها در متون منظوم و منثور شاعران و ادبای تمام مکاتب ادبی ایران (غیر از خراسانی‌ها) تکرار شده بود افتخار به فقر و درویشی و نداری بود؛ اعتقادی که ریشه در باورهای صوفیانه دارد. هرچند پرداختن به ریشه‌های این نوع تفکر به‌هیچ‌وجه در این نوشته‌ی کوتاه نمی‌گنجند، دست‌کم می‌توان سرفصلی گشود در این باب که واقعاً چرا «روضه‌ی خلد برین، خلوت درویشان»‌ بوده! البته اصل تعبیر «فخر به فقر» معنایی دیگر دارد و پیروان آن را به حدیثی از پیامبر اسلام (ص) می‌رسانند. بااین‌حال مثل بسیاری مفاهیم دیگر، به‌نظر می‌رسد در تفکر صوفیانه گاهی چنان از معنا تهی شد که مردم گمان کردند فقر و تنگ‌دستی افتخار است، درحالی‌که هم ایشان در حدیثی دیگر فقر را همراه کفر دانسته‌اند. اما همین برداشت نادرست در فقر فکری و فرهنگی جامعه ریخت‌وپاش شد و به جایی رسید که توبره‌ی امروز ایرانی‌جماعت هم از آن پر است. مردم هنوز هم از اظهار ثروتمندی شرم دارند، آمار دارایی خود را پنهان می‌کنند و در کسب و کار هم، حتی اگر بازارشان سکه باشد، از اظهار بدبختی ابا ندارند. این نوشته جای تقبیح این نوع تفکر نیست اما مقصود اینجاست که رئالیسم اجتماعی ایران، در همان بدو تولد در داستان و رمان، علیه چنین تفکری نیز برخاست. داستان و رمان رئالیستی دهه‌ی چهل و پنجاه فریادی بود علیه این باور کهن که فقر و بدبختی پسندیده نیست و در ید قدرت تقدیر هم نیست. نویسنده آمده بود تا انگشت اتهام را سمت طبقه‌ی حاکم بگیرد و به خواننده بگوید علت اصلی بدبختی ظلم ظالم است و بس. این نوع اعتراض‌ها را در رمان «تنگسیر» صادق چوبک پیگیری کنید تا جلال آل‌احمد در «سه‌تار». در واقع اکثر نویسندگان و شاعران روشنفکر متجدد آن روزگار فقرنویسی‌هایی دارند و اگر دستشان آمده فقرنگاری‌هایی کرده‌اند. هرچند از جایی به بعد، گمان می‌رود مبارزه علیه افتخار به فقر تبدیل شد به افتخار به فقرنویسی! قدما گفته‌اند هر استعاره‌ای که به تکرار بیفتد از حکم استعاره خارج است و گویا این نوع اعتراض هم، به جهت تبدیل شدن به مُد روشنفکری، گاهی از فحوای روشنفکری تهی شده. همین حالا می‌توانید نمونه‌هایی از این داستان‌ها را حتی در داستان‌نویسان بزرگ نسل اول و دوم ایران بخوانید و خمیازه بکشید! به‌هرحال درست است که هنر و ادبیات همواره شرنگی در جام دارد آغشته به درد هستی اما فقر در بعضی متون آن دوره زهر مار است! در واقع احساس می‌کنی نویسنده نوشته است تا فقط از قافله‌ی فقرنویسان و فاقه‌نگاران عقب نماند، مباداکه بگویند حامی طبقه‌ی زحمت‌کش نیست و سر به آخور طبقه‌ی حاکم دارد! در این میان اما درویشیان به‌هیچ‌وجه جزو این گروه نیست چراکه این نوع رئالیسم را شاید بتوان به ترفند و تصنع پشت نقابی دیگر پنهان کرد اما با بررسی ساختاری داستان‌ها می‌توان سره را از ناسره تشخیص داد. به چند مؤلفه در داستان‌های درویشیان اشاره می‌کنم تا بخوانید و ببینید که دست‌کم او به این مشی نویسندگی باور قلبی داشت:‌ اول، استفاده از نثر ساده برای فهم مخاطب عام؛ دوم، توصیف مکان برای گریز از هرگونه رمانتیسم؛ سوم، مراعات اصول شخصیت‌پردازی باتوجه‌به بستر اجتماعی شخصیت؛ چهارم، تأکید به روابط علت و معلولی در پی‌رنگ داستان؛ پنجم، دقت در انتخاب راوی و زاویه‌دید … تمام اینها نشان می‌دهد که علی‌اشرف درویشیان به راهی که می‌رفت باور داشت، چراکه ممکن است شهرت نویسنده بتواند مکنونات او را پنهان کند اما نوشته‌های او هرگز.

عکس از امیر جدیدی

پویا محمدی

Share
Published by
پویا محمدی

Recent Posts

سیمای ناهنجار مرگ

آمارها و مراکز مربوط به ثبت آمار خودکشی متعدد و پراکنده است و به نظر…

2 سال ago

همه‌ی‌بمب‌های‌جهان‌درافغانستان‌منفجرمی‌شود

توي چادري که از گرما تب کرده بود، عهد کرديم که تا قيام قيامت يکديگر…

2 سال ago

دو سیب در تشویش

ریحانه روز دوشنبه در میدان هوایی کابل در خیل جمعیت وحشت‌زده‌ای که به دنبال هواپیماهای…

2 سال ago

آتش در کمان زاگرس

«من لحظه‌ی افتادنش را به چشم دیدم. پاییز بود. چهار روز بود که توی کوه…

2 سال ago

اگر بابک بود

زن انگشتش را می‌گذارد روی کلید آسانسور تا مرد به حوصله یکی‌یکی کیسه‌ها را بیاورد…

2 سال ago

دنیای شگفت‌انگیز نو

این روزها تصاویری از اثر «نمی‌توانی به خودت کمک‌ کنی» از دو هنرمند چینی به…

2 سال ago