Categories: فرهنگ و هنر

ما گم شده‌ایم

همنشینی حال و گذشته؛ درهم‌تنیدگی «گذشته»ی استوار، پایدار و سخت، و «حال»ی که ترد و شکننده می‌نماید، «گذشته»‌ای که انگار تا ابد قرار است بماند و «حال»ی که حتی تا چند لحظه‌ی دیگر، چند ثانیه‌ی بعدی، تضمینی به بقایش نیست. «حال»ی که خیلی بیشتر از آنچه فکر می‌کنیم، فانی می‌شود. اما این «گذشته» چرا این‌قدر غریب است؟ چرا این‌قدر پایدار است؟ «گذشته»ای که زمان خودش برای دیگرانی «حال» بوده. «گذشته»…

مهران مهاجر در تازه‌ترین مجموعه‌ی به‌نمایش‌در‌آمده‌اش در گالری ای. جی.، با عنوان «حالِ گذشته»، این دو زمان را چنان در هم آمیخته که گاهی تفکیکشان از هم سخت به نظر می‌رسد. او در این مجموعه، که ۴۹ قطعه عکس دیجیتالی در ابعاد مختلف را شامل می‌شود، اشیا (موضوعات) را به همان شیوه‌ی مرسوم خودش بازنمایی کرده. پیش‌تر در مجموعه‌ی «اتاق تاریک»، تصویر اشیای موردنظرش را روی شیشه‌ی مونیتور کامپیوتر شخصی‌اش یا بر شیشه‌ی موبایل منعکس می‌کرد. در آن عکس‌ها دو مکان متفاوت را در یک قاب می‌گذاشت و مفهوم موردنظرش را می‌ساخت. در برخی عکس‌های مجموعه‌ی «تهران بی‌تاریخ» نیز با نوعی درهم‌آمیزی مکانی مواجه می‌شدیم، اگرچه نه به قوت «اتاق تاریک»، چون تمرکز «تهران بی‌تاریخ» بیشتر روی ثبت تصاویری دیده‌نشده از کلان‌شهری شلوغ و بی‌سروته بود. «تهران بی‌تاریخ» ابرشهری خالی از هر جنبنده را به ما نشان می‌داد؛ ابرشهری دیگرگونه، ابرشهری که نیست، که وجود ندارد.

اگر در عکس‌های «تهران بی‌تاریخ» یا «اتاق تاریک» با همنشینی دو شیء در دو موقعیت مکانی متفاوت روبه‌رو بودیم، در مجموعه‌ی حاضر بیشتر همنشینی زمانی را شاهدیم. دیواره‌های آلومینیومی زمان حال جلو بنای آجری گذشته را تا حد زیادی می‌پوشاند. نوشته‌های سه‌بعدی‌شده‌ی نئونی زیر طاق ضربی هم همین حس را می‌دهد. «چیز»ی از زمان حال با «چیز»ی از گذشته می‌آمیزد. اگرچه جدالی نیست، این دو در نوعی تعلیق مدام از هم پیشی می‌گیرند. گاهی این و گاهی آن‌یکی پیش می‌افتد. در عکسی دیگر، شیشه به‌سان ابژه‌ای از زمان حال جلو دیوار آجری می‌نشیند. یکی پایدار و همیشگی و دیگری موقتی، شکننده و حساس. داربست‌های فلزی برای مرمت بنایی تاریخی، آینه‌ای روی دیوار کاهگلی و کیسه‌ی پلاستیکی زردرنگ فرورفته در شکاف دیواری کهنه همگی چنین حال‌وهوایی دارند. عکس‌هایی دیگر دیوارک‌هایی شیشه‌ای را نشان می‌دهند که برای محافظت از بنای تخت‌جمشید نصب شده‌اند، دیوارک‌هایی که هیبت بازدیدکنندگان را هم روی خود منعکس می‌کنند. هم محافظت‌کننده و هم محافظت‌شونده تناقض عجیبی دارند؛ محافظت کننده شیشه است با میزان مقاومتی اندک و محافظت‌شونده دیواری سنگی که قرن‌ها دوام آورده. در عکسی دیگر دیواره‌ای سیمانی می‌بینیم که بخش بیشتر قاب را پوشانده و بنای زیبای قدیمی‌ای (احتمالاً مسجد یا بنایی دیگر) به‌سختی در بالای عکس دیده می‌شود. درهم‌تنیدگی مکانی و زمانی در عکسی از یک فضای داخلی (شاید مسجدی قدیمی) هم بازتاب یافته، با دیوارهای سنگی قدیمی و فرش‌هایی که جابه‌جا روی هم تا شده‌اند. به این تصویر، انعکاس یک پارچه‌ی سفید مربع‌شکل نصب‌شده بر داربست نیز اضافه می‌شود تا بر ابهام اثر بیفزاید. بازی غالب در عکس‌های مهاجر همین است. در تعدادی از عکس‌هایش بر لبه‌ی تیز انتزاع حرکت می‌کند، اما ماهرانه مراقب است نلغزد. چنین عکس‌هایی در مجموعه‌های پیشین او هم دیده می‌شد و اینجا شده انعکاس اشیایی مبهم، انعکاس پنجره‌ای روشن، انعکاس هیبت‌هایی نامشخص روی شیشه. روی شیشه هم نقطه‌های باقی مانده از نوشته‌ای نستعلیق دیده می‌شود. انتزاع هست و نیست؛ بیننده در تعلیق بین انتزاع و واقعیت آویزان است. عکس‌ها همه در پاسپارتوهای سفید و قاب‌های مشکی، اما نه در یک سطح، بلکه بالا و پایین و با فاصله از همدیگر نصب شده‌اند. این چیدمان، این بودن و نبودن به‌ظاهر تصادفی قاب‌ها بر دیوار هم به درک فضاها و مکان‌های درهم‌تنیده کمک می‌کند.

در تعدادی دیگر از عکس‌ها، دیوارهای آجری کهنه‌سال را می‌بینیم که پلاک‌های تاریخ‌داری رویشان نصب شده تا زمان مرمت را شهادت دهند. دغدغه‌ی «حال»ی که جریان دارد و «گذشته»ای که نگذشته، همچنان دست از سر ما برنمی‌دارد. در جایی، زمانی، چیزی بین گذشته و حال زندگی می‌کنیم و در آنِ واحد در هیچ زمان و مکانی تمام‌وکمال حاضر نیستیم. ملغمه‌ای هستیم از همه‌ی آنچه در طول تاریخ به ما گذشته. جایی، وقتی، بین گذشته و حال؛ در تعلیقی مدام.

پویا محمدی

Share
Published by
پویا محمدی

Recent Posts

سیمای ناهنجار مرگ

آمارها و مراکز مربوط به ثبت آمار خودکشی متعدد و پراکنده است و به نظر…

2 سال ago

همه‌ی‌بمب‌های‌جهان‌درافغانستان‌منفجرمی‌شود

توي چادري که از گرما تب کرده بود، عهد کرديم که تا قيام قيامت يکديگر…

2 سال ago

دو سیب در تشویش

ریحانه روز دوشنبه در میدان هوایی کابل در خیل جمعیت وحشت‌زده‌ای که به دنبال هواپیماهای…

2 سال ago

آتش در کمان زاگرس

«من لحظه‌ی افتادنش را به چشم دیدم. پاییز بود. چهار روز بود که توی کوه…

2 سال ago

اگر بابک بود

زن انگشتش را می‌گذارد روی کلید آسانسور تا مرد به حوصله یکی‌یکی کیسه‌ها را بیاورد…

2 سال ago

دنیای شگفت‌انگیز نو

این روزها تصاویری از اثر «نمی‌توانی به خودت کمک‌ کنی» از دو هنرمند چینی به…

2 سال ago