همین لباس زیباست…

شاه کیست؟ هرکسی که لباس شاهی پوشیده باشد؟ انسان امروزی که از بچگی عادتش داده‌اند به «نه همین لباس زیباست نشان آدمیت»، حتماً به این پرسش پاسخ منفی خواهد داد. شاه بودن به لباس نیست. ولی اسلاوُمیر مروژک در نمایشنامه‌ی «خیاط» از همان آغاز شکافی عمیق در این باور راسخ ما می‌اندازد: شاه بودن فقط قرارداد است، نوعی تشریفات است، و ظاهراً وابسته به شخص هم نیست: نشانه‌ای وجود دارد که ممکن است لباس باشد، یا تاج، یا تخت، یا جام جهان‌بین، یا گرز پادشاهی، و این نشانه دست هر کسی که باشد، او شاه است. یعنی نشانه بر دارنده‌ی آن اولویت دارد؛ نشانه اولیه است و صاحبش ثانویه. شبیه مسأله‌ای است که ایناتسیو سیلونه در صحنه‌ای از «نان و شراب» مطرح کرده بود: گروهی از روستاییان می‌خواهند ببینند که آیا می‌شود به جای ورق شاه خاجشان، که کثیف و نشان‌دار شده است، مثلاً ورق دو خاج را شاه حساب کنند؟ عده‌ای اعتقاد دارند که نمی‌شود، چون شاه شاه است؛ اگر کثیف و نشان‌دار هم باشد، باز شاه است؛ و ورق دو بنا به ذات و ماهیتش هیچ‌وقت نمی‌تواند در بازی ورق جایگاه شاه را به دست آورد. عده‌ای دیگر هم، که در نهایت پیروز می‌شوند، می‌گویند که این قرارداد است و اگر همه‌ی شرکت‌کنندگان در بازی توافق کنند، ورق دو هم می‌تواند نقش شاه را بازی کند. در نمایشنامه‌ی مروژک هم شاه اگر لباس کشیش بپوشد، کشیش می‌شود، و فرمانده بربرها، وقتی ریشش را بزند، دیگر بربر نیست. لباس و نشانه است که تعیین می‌کند «هو ایز هو». ضمن اینکه در «خیاط»، بنده‌ی لباس بودن مخصوص شاه هم نیست. زیردستان او هم ممکن است با تغییر شاه لباس عوض کنند و به تبع تعویض لباس، ماهیتشان هم تغییر کند و از سلطنت‌طلب به بربر تبدیل شوند. زنان ممکن است در پوشیده‌ترین لباس‌ها و زیر نقاب، درحالی‌که هیچ‌کس گوشه‌ای از صورت و بدنشان را هم ندیده است، آوازه‌ی زیباترین زن شهر را پیدا کنند.

ارجاع آشکارتر «خیاط» به داستان «لباس نو امپراتور» هانس کریستین آندرسن است، داستانی که در آن مشروعیت پادشاه با لخت شدن او متزلزل می‌شود، ولی همان‌طور که در بسیاری از آثار دیگر مروژک می‌بینیم، حوادث این نمایشنامه نیز با روندی منطقی جلو نمی‌روند، بلکه نویسنده در بلاهت شخصیت‌ها و غیرمنطقی بودن سیر وقایع دست به اغراقی چشمگیر می‌زند و چنان «آبسورد»ی روی صحنه می‌آفریند که فراتر از آن متصور نیست. ولی نکته‌ی جالب‌توجه آن است که اگر از جزئیات رخدادها «فاصله بگیریم» و انگار از دور به شبح کلی شخصیت‌ها و موقعیت‌ها بنگریم، همین بلاهت و «آبسورد» بسیار هم واقعی جلوه می‌کند و بیننده به فکر فرومی‌رود که انگار بسیاری از رویدادهای تاریخی و اجتماعی جهان طبق همین شمای کلیِ بلاهت‌بار شکل گرفته‌اند.

یکی دیگر از شاخصه‌های «تئاتر آبسورد» نیز در این نمایشنامه چشمگیر است: دور باطلی که انگار انسان را از آن گریزی نیست. بربرهایی که پیشرفت‌های تمدن را نفی می‌کردند، و در مسیر بازگشت به زندگی بدوی و طبیعت بکر قدم برمی‌داشتند، پس از رسیدن به قدرت کم‌کم به مظاهر همان تمدنی که نفی می‌شد خو می‌گیرند، روی بدن برهنه کت می‌پوشند و کلاه شاپو به سر می‌گذارند و کفش تنیس به پا می‌کنند، و خلاصه کشف‌شده‌ها را از نو کشف می‌کنند و به خواننده القا می‌کنند که «زیر آفتاب هیچ چیز تازه نیست».

نمایشنامه‌ی «خیاط» را محمدرضا خاکی ترجمه کرده و نشر بیدگل انتشار داده است. ۱۲۷ صفحه دارد و ۹۵۰۰ تومان قیمت. ولی با یک بار خواندن کنارش نگذارید که خیلی از جملات و صحنه‌ها و اتفاقاتش ارزش نشستن و عمیق شدن و تأمل کردن دارد.

The-Tailor

درباره‌ی زندگی و آثار دیگر اسلاوُمیر مروژک، این مطالب را هم اگر فرصت کردید بخوانید:

کمی نمک، کمی حقیقت

معشوق و مغضوبِ حکومت

خانواده‌ی مروژک

یک پاسخ ثبت کنید

Your email address will not be published.

مطلب قبلی

کمی نمک، کمی حقیقت

مطلب بعدی

دوروبری‌ها

0 0تومان