Categories: فرهنگ و هنر

پرسه در قلمرو ارواح

«…مشکل موجودات زنده همینه. زیاد نمی‌مونن. یه روز بچه گربه‌ت می‌میره، یه روز گربه‌ی پیرت. بعد فقط خاطرات‌شون می‌مونه. و خاطرات محو می‌شن و با هم ترکیب می‌شن و پخش می‌شن…»*

داستان «اقیانوس انتهای جاده» که سال ۲۰۱۳ کتاب سال بریتانیا شده و به‌تازگی به فارسی هم منتشر شده در جایی از جنوب شرقی انگلستان به نام ساسِکس می‌گذرد. برای نسل‌های پیشین بریتانیایی‌ها نام ساسِکس همیشه با ارواح خبیثه و جن و پری پیوند خورده بود. ریشه‌ی این بدنامی ــ یا شاید خوشنامی؟ ــ را باید در اوایل قرون وسطی جست‌وجو کرد، آن‌زمان که رومی‌ها به بریتانیا حمله کردند و در نبردی خونین، نیمی از ارتش خود را در خاک انگلستان جا گذاشتند. امپراتوری روم غربی در قرن پنجم میلادی دیگر هیچ آن قدرتی را نداشت که در سده‌های پیشین بهش می‌بالید. حمله‌ی این امپراتوری به بریتانیا کشته‌های بسیاری از دو طرف نزاع حاصل داد. مردم ساسکس تا سال‌های سال اعتقاد داشتند درگیری این دو ملت هم‌چنان میان ارواح سربازان مرده جاری است و به همین دلیل است که چوپانان نزدیک صبح یا در تاریکی شب صدای فریادهایی در کوه‌های کم‌ارتفاع آن ناحیه می‌شنوند. مدتی پس از این حمله، ساسکس به قلمرو وِسِکس پیوست.

وِسِکس با دو کتاب تحسین‌شده‌ای که توماس هاردی، رمان نویس شهیر قرن نوزدهمی، درباره‌اش نوشته در تاریخ ادبیات ثبت شده. شاید بتوان گفت هیچ منطقه‌ای از بریتانیا به‌اندازه‌ی این ساسکس و وسِکس انباشته از داستان‌های هراسناک و افسانه‌های پریان نیست. اما «اقیانوس انتهای جاده» داستان ارواح سرگردان رومی‌ها را روایت نمی‌کند. این ناحیه از انگلستان همیشه اطراق‌گاهی برای کولیانی هم بوده که همه‌ساله از شمال اسکاتلند تا جنوب اسپانیا در سفرند. داستان‌های ترسناک کولی‌ها هم به‌اندازه نبرد روم و بریتانیا در رازآلودگی این منطقه مؤثر بوده‌اند. اما نیل گیمن، نویسنده‌ی بسیار ستایش‌شده‌ی این سال‌ها، در کتابش راوی افسانه‌های کولی‌ها هم نیست. او ماجرای هراسناک خودش را ساخته.

«اقیانوس انتهای جاده» داستان مرد میانسالی است که پس از سال‌ها دوری از خانه‌ی دوران کودکی‌اش به روستای کوچکی که در آن بزرگ شده برمی‌گردد. دلیل سفرش یادآوری دوران خوش گذشته و به‌دست آوردن دوباره‌ی حس سرزندگی برای مقابله با مشکلات روزمره‌ی زندگی نیست. کتاب سراسر به داستان اسرارآمیزی می‌پردازد که در هفت سالگی راوی رخ داده. این پسرک هفت‌ساله که دوستی ندارد و به گذراندن وقت در تنهایی خو کرده و عاشق مطالعه است پدر و مادری دارد که تازگی‌ها گرفتار مشکلات مالی جدی‌ای شده‌اند. یک روز که کسی در خانه نیست راوی خردسال رمان مرد سیاه‌پوستی با لهجه‌ی افریقایی در آشپزخانه می‌بیند. مرد یک جعبه‌ی کوچک روی میز نهارخوری گذاشته و بی آن‌که بگوید چه‌طور وارد خانه شده به پسربچه می‌گوید سهواً با اتومبیلش گربه‌ی سیاه کوچکی را زیر گرفته که فهیمده مال پسر این خانواده بوده. مرد در ازای گربه‌ای که کشته یک گربه‌ی نارنجی گنده و پیر برای پسر آورده. پسر که چاره‌ای ندارد و می‌داند دیگر هیچ‌وقت نمی‌تواند گربه‌ی محبوبش را ببیند هدیه‌ی مرد مرموز را می‌پذیرد. مرد می‌رود و پسر از حضور او در خانه‌شان چیزی به کسی نمی‌گوید. سر پدر و مادر او هم‌چنان به مشکلات مالی روزافزون‌شان گرم است. بعد روزی اتومبیل خانواده دزدیده می‌شود و ساعتی بعدش پلیس به خانه‌ی آن‌ها زنگ می‌زند و می‌گوید اتومبیل‌شان در چمنزاری در حاشیه‌ی روستا پیدا شده. پدر همراه پسرش برای برگرداندن ماشین به جاده می‌زنند و از این‌جا به بعد است که داستان وهمناک «اقیانوس انتهای جاده» آغاز می‌شود. پسربچه‌ی هفت‌ساله از گذر ماجراهای کتاب با دختر یازده‌ساله‌ای آشنا می‌شود که معتقد است برکه‌ای که این جاده‌ی روستایی در انتهایش به آن می‌رسد، در واقع یک اقیانوس بزرگ است. کنار همین برکه‌ی غریب و پرماجرا است که این دو گرفتار ارواح سرگردان می‌شوند. ارواح کشتگان نبرد با روم؟ ارواح کولی‌ها؟ رمان گیمن بسیار چیزها در چنته دارد.

«اقیانوس انتهای جاده» نخست در انگلستان در قالب رمان نوجوانان منتشر شد. خیلی نگذشت که رمان بیش از آن‌که مخاطبان نوجوانان را جذب کند، اقبال خوانندگان بزرگسال را به خود دید، چنان که در چاپ بعدی حتا طراحی جلدش را به‌کل عوض کردند تا دیگر چیزی نشان‌دهنده‌ی سن‌وسال مخاطبانی نباشد که کتاب هدف گرفته. راوی هفت‌ساله‌ی این کتاب با احساسات کودکانه و ترس‌ها و رؤیاهایش ما را به دنیایی می‌برد که برای هر مخاطبی در هر سنی جذاب است.

پویا محمدی

Share
Published by
پویا محمدی

Recent Posts

سیمای ناهنجار مرگ

آمارها و مراکز مربوط به ثبت آمار خودکشی متعدد و پراکنده است و به نظر…

3 سال ago

همه‌ی‌بمب‌های‌جهان‌درافغانستان‌منفجرمی‌شود

توي چادري که از گرما تب کرده بود، عهد کرديم که تا قيام قيامت يکديگر…

3 سال ago

دو سیب در تشویش

ریحانه روز دوشنبه در میدان هوایی کابل در خیل جمعیت وحشت‌زده‌ای که به دنبال هواپیماهای…

3 سال ago

آتش در کمان زاگرس

«من لحظه‌ی افتادنش را به چشم دیدم. پاییز بود. چهار روز بود که توی کوه…

3 سال ago

اگر بابک بود

زن انگشتش را می‌گذارد روی کلید آسانسور تا مرد به حوصله یکی‌یکی کیسه‌ها را بیاورد…

3 سال ago

دنیای شگفت‌انگیز نو

این روزها تصاویری از اثر «نمی‌توانی به خودت کمک‌ کنی» از دو هنرمند چینی به…

4 سال ago