Categories: فرهنگ و هنر

پیچ آخر را نپیچ

«یخ» داستان برف، تاریکی و ترس است، رمانی که در چهار فصل و به باور من در دو بخش روایت شده. راوی که در جاده‌ای برفی مانده خود را به پمپ بنزین می‌رساند اما آنجا خبری از بنزین نیست و باید شبی را در کنار سایر درراه‌ماندگان بگذراند. این موقعیتی آشنا برای ایجاد قصه، تنش‌، و جذابیت است. اما داستان‌هایی که برآمده از گیر افتادن این‌گونه‌ی شخصیت‌ها در مخمصه است خود به دو بخش و البته یک بخش حاشیه‌ای تقسیم می‌شوند. این مخمصه‌ها یا عموماً یک شبانه‌روز به طول می‌انجامند، که در این صورت نویسنده برای روایت آنها به نوعی «زمان حقیقی» متوسل می‌شود، یا مدتی مثل یک هفته یا حتی سال‌ها به طول می‌انجامد که دیگر شکلی از گزین‌گویی در زمان و وقایع را می‌طلبد. نوع نخست به شهادت دوتا از بزرگ‌ترین رمان نویسان تاریخ، هرمان مِلویل و ولادیمیر ناباکوف، بسیار دشوار است. اما این ژانر، اگر اصلاً بتوان آن را ژانر نامید، یک زیرگروه کوچک‌تر نیز دارد که در آن فقط بخشی از داستان در مخمصه‌ای پرتنش می‌گذرد و رهایی از این وضعیت ویژه بسیار زودتر از یک‌سوم پایانی ماجرا رخ می‌دهد، اما مخمصه‌ی بزرگ‌تری، که لزوماً هم جنبه‌ی فیزیکال ندارد، در کل اثر جاری است؛ به‌شخصه نمونه‌ای هم به یاد ندارم که در انتهای این رمان‌ها قهرمان پیروز نشود. واضح است که «یخ» در گونه‌ی نخست رمان‌های مخصمه قرار می‌گیرد. اما باید توجه کرد که «یخ» رمان جاده‌ای نیست. گرچه در آن جاده وجود دارد اما داستان در دل جاده و هویت گذرنده‌ی آن شکل نمی‌گیرد. فضایی که به کاراکترها شخصیت می‌بخشد نه جاده بلکه جهنم‌دره‌ای است که آدم‌ها را گرفتار کرده. «یخ» در زیرژانری جا می‌گیرد که در ادبیات انگلیسی به آن  Snow-Boundیا Snowed-In  می‌گویند. در این گونه رمان‌ها قهرمانان داستان در محیطی بسته، که در محاصره‌ی برف است، گرفتار می‌شوند؛ سوز و سرما در محیطشان حس می‌شود، و عموماً تا پایان رمان سرپناه امنی جز اتومبیلی ازکارافتاده یا کلبه‌ای بدون کمترین امکانات ندارند. این موقعیت هچل‌گونه فرصت روانکاوی شخصیت‌ها را می‌دهد؛ فرصت شناخت دورویی‌ها، عافیت‌طلبی‌ها، و حقارت‌ها را. موضوع همه‌ی این رمان‌ها نجات جان انسان است. اما چگونگی این نجات است که آثار این ژانر را از همدیگر متفاوت می‌کند. اگر در این میان رمانی بخواهد آن چند صفحه‌ی آخر را، که باید خرج روایت نجات شخصیت‌هایش کند، وابگذارد و بررسی احوالات درونی آنان را پیشه کند، کاری کرده به‌وضوح ضد قواعد ژانرش. «یخ» چنین رمانی است. سه فصل نخست را راوی اول شخص پیش می‌برد و در فصل پایانی رمان سروکله‌ی یک‌جور دانای‌کل پیدا می‌شود. اما دلیل پایان این‌گونه‌ی «یخ» واقعاً چیست؟ اینکه راوی تغییر می‌کند و ماجرا آن‌طور که خواننده انتظار دارد به سرانجام نمی‌رسد، الزاماً بد است؟ اگر فصل پایانی رمان سینا حشمدار را شرحی کلی و خنثی بدانیم از وضعیتی که هر یک از شخصیت‌های رمان در آن گیر کرده‌اند، پس شاید بشود جورِ دیگری هم آن را خواند. فصل آخر «یخ» نوعی روانکاوی دسته‌جمعی است. معمولاً از نویسنده‌ی جوانی که نخستین رمانش را نوشته انتظار داریم در اواخر کتاب خودش از داستانی که مشغول تعریف کردنش است خسته شود یا ظرفیت تمام کردن رمان خوبی را که پرورانده نداشته باشد. اما فصل چهارم این رمان مثال چنین ناکامی‌ای نیست. فصل پایانی «یخ» تثبیت کردن فضای نمادینی است که از طریق آن استعاره‌های موجود در رمان آرام می‌گیرند. فصل چهارم رمان حشمدار، در ازای نقض قواعد پایان‌بندی ژانری، فرصت تحلیلی فراهم می‌کند که به کمک آن وضعیت آدم‌های گرفتار درون رمان واضح‌تر می‌شود. شاید انتظاری که «یخ» با خرده‌روایت‌ها و ماجرای پرکشش خود در خواننده ایجاد می‌کند پایانی مطمئن‌تر را طلب می‌کرد. می‌شد «یخ» رمانی باشد قاعده‌مند و وفادار به ارزش‌هایی که تا نیمه‌ی راه از آنها پیروی می‌کند اما نویسنده‌ی جوانش به سودای رسیدن به دستاوردی والاتر اجازه نداده رمانش صرفاً رمانی لذت‌بخش باشد و بس. اهمیت و ارزش رمان حشمدار هم دقیقاً در همین است.

پویا محمدی

Share
Published by
پویا محمدی

Recent Posts

سیمای ناهنجار مرگ

آمارها و مراکز مربوط به ثبت آمار خودکشی متعدد و پراکنده است و به نظر…

3 سال ago

همه‌ی‌بمب‌های‌جهان‌درافغانستان‌منفجرمی‌شود

توي چادري که از گرما تب کرده بود، عهد کرديم که تا قيام قيامت يکديگر…

3 سال ago

دو سیب در تشویش

ریحانه روز دوشنبه در میدان هوایی کابل در خیل جمعیت وحشت‌زده‌ای که به دنبال هواپیماهای…

3 سال ago

آتش در کمان زاگرس

«من لحظه‌ی افتادنش را به چشم دیدم. پاییز بود. چهار روز بود که توی کوه…

3 سال ago

اگر بابک بود

زن انگشتش را می‌گذارد روی کلید آسانسور تا مرد به حوصله یکی‌یکی کیسه‌ها را بیاورد…

3 سال ago

دنیای شگفت‌انگیز نو

این روزها تصاویری از اثر «نمی‌توانی به خودت کمک‌ کنی» از دو هنرمند چینی به…

4 سال ago