کاکوُرث شهری است داستانی وسطِ انگلستان که هری همراهِ خاله، شوهرخاله، و پسرخاله‌اش دادلی یک شب را در هتل رِیل‌ویوی آن مانده‌اند. قرار بوده اسمِ کاکوُرث شهری صنعتی را به ذهن‌ها متبادر کند و کارِ سخت و چرک و دوده برای آدم‌ها تداعی بشود.

اگرچه در خودِ کتاب‌ها هیچ به‌صراحت نیامده، کاکوُرث جایی است که پِتونیا و لیلی اِوانز و سِوِروس اِسنِیپ همگی تویش بزرگ شدند. آن‌زمان که خاله پِتونیا و عمو وِرنون دارند تلاش می‌کنند از دستِ نامه‌هایی که از هاگوارتز می‌آید دربروند، سفر می‌کنند به کاکوُرث. احتمالاً عمو وِرنون پسِ ذهنش فکر می‌کرده کاکوُرث قطعاً شهری غیرجادویی است و نامه‌ها آن‌جا دیگر دنبال‌شان نخواهند آمد. باید اطلاعاتش را بیش‌تر می‌کرد؛ همه‌چیز را هم که کنار بگذاریم، خواهرِ پِتونیا، لیلی، در کاکوُرث بود که تبدیل به جادوگری بااستعداد شد.

بنابراین کاکوُرث است که بِلاتریکس و نارسیسا در آغازِ کتابِ «شاهزاده‌ی دورگه» بهش سر می‌زنند و آن‌جا اِسنِیپ را در خانه‌ی قدیمیِ والدینش می‌بینند. رودخانه‌ای از وسطِ کاکوُرث رد می‌شود، دودکشِ درازی مشرف به خانه‌ی اِسنِیپ گواهِ این است که دست‌کم یک کارخانه‌ی بزرگ تویش است، و بسیاری خیابان‌های کوچک دارد پُرِ خانه‌های کارگرنشین.

پویا محمدی

Share
Published by
پویا محمدی

Recent Posts

سیمای ناهنجار مرگ

آمارها و مراکز مربوط به ثبت آمار خودکشی متعدد و پراکنده است و به نظر…

3 سال ago

همه‌ی‌بمب‌های‌جهان‌درافغانستان‌منفجرمی‌شود

توي چادري که از گرما تب کرده بود، عهد کرديم که تا قيام قيامت يکديگر…

3 سال ago

دو سیب در تشویش

ریحانه روز دوشنبه در میدان هوایی کابل در خیل جمعیت وحشت‌زده‌ای که به دنبال هواپیماهای…

3 سال ago

آتش در کمان زاگرس

«من لحظه‌ی افتادنش را به چشم دیدم. پاییز بود. چهار روز بود که توی کوه…

3 سال ago

اگر بابک بود

زن انگشتش را می‌گذارد روی کلید آسانسور تا مرد به حوصله یکی‌یکی کیسه‌ها را بیاورد…

3 سال ago

دنیای شگفت‌انگیز نو

این روزها تصاویری از اثر «نمی‌توانی به خودت کمک‌ کنی» از دو هنرمند چینی به…

4 سال ago