کودکی که مرده به دنیا آمد

۱) ساده‌نویسی که در سال‌های اخیر در اینجا و آنجا از سوی بعضی نویسندگان و شاعران مطرح شده در واقع واکنشی منفعلانه است به متن‌های پیچیده و غیرقابل فهمی که با رویکردهای مبهمی به تئوری‌های ادبی منتشر شدند. ناگفته پیداست که این هر دو نحله دو روی یک سکه هستند. اولی نوشته‌هاش را با آنچه در ادبیات کلاسیک سهل و ممتنع می‌نامند می‌سنجد و دومی هر متن بی‌سروته و بی‌دروپیکری را به پیچیدگی‌های تفکر بشری پیوند می‌زند. اولی تنِ متنش را به مخاطب می‌فروشد و دومی به جهل برآمده از کبر. اولی به خودش و دیگری دروغ می‌گوید، دومی نیز به همچنین؛ چراکه هر دو نحله دو روی یک سکه هستند؛ سکه‌ی قلب.
۲) بعضی پدیده‌ها از همان ابتدای حضور در سراشیبی عدم می‌افتند. این اتفاق نه فقط در عالم هنر که در عوالم سیاست و اجتماعی و … هم رخ می‌دهد. دلیل چنین سرنوشت محتومی در انتخاب ویژگی‌هایی‌ است که با اصول ماهوی بستر حضورشان در تضاد است. اگر گروهی شبه‌نظامی با از بین بردن تمامی قوانین و روابط بخواهد اعلام وجود کند از همان ابتدا حضور موقت خود را اعلام کرده و پیشاپیش از زوالش خبر داده است. حال می‌توان اهل تجسس و تشکیک در مسائل بود و پنداشت که چنین امر موقتی به نفع کیست و برای ماهیگیری کدام قدرت چنین گروهی آب را گل‌آلود می‌کند یا می‌توان مشاهده‌گر بود و پذیرفت که تکرار ساده‌لوحی، احساساتی‌گری و بلاهت تاریخی بی‌پایان است.
۳) ساده‌نویسی بنیادش را بر همه‌فهمی و مخاطب عام می‌گذارد. مثال‌های موفق را اغلب از انبان ادبیات کلاسیک و گاهی از کلاه‌ جادوی معاصر بیرون می‌آورد. بیش از آنکه به استعاره دل ببندد هواخواه مجاز است. واژه‌های روز و ساده را در کنار دست دارد و انباره‌ی واژگانی نحیفی عرضه می‌کند. اهل توجیه است و زدوبند با خواننده و مخاطب هم‌روزگار خویش. جز نوک دماغش را نمی‌بیند و آینده را از منظر گذشته بازمی‌یابد و دل خوش می‌کند که همین الآن در آینده نشسته و ضرورتی برای فرارفتن از اکنون نمی‌یابد. بنابراین محافظه‌کار است و دائماً و با تمام وجود تنِ متنش را به توجیه وضعیت موجود می‌فروشد.
۴) استفاده از استعاره‌های مستعمل، اصطلاحات روز و اشاره‌های مستقیم به پدیده‌های فرهنگی و غیرفرهنگی باعث می‌شود سطح متن گاه تا حد یک شوخی یا متن تبلیغاتیِ نازل افت کند. در این میان ذوق‌زد‌گی در برابر کشف ترکیبی بر اساس تضاد مفاهیم یا برداشت‌هایی مضحک بر اساس تلمیح به تشدید وضعیت فقیر چنین متن‌هایی می‌انجامد. جالب است که در این مورد متن‌های آن‌سوی سکه نیز با ادعاهای پیچیدگی‌ها و تعقیدهای تصنعی خود مشارکت دارند. اساساً ذوق‌زدگی از کشفِ کشف‌شده‌ها خصلت بارز چنین شاعران و مخاطبان آنهاست.
۵) تلقی ساده‌نویس از نویسنده تنها هنگامی معتبر است که به متنی از او اشاره کنیم که در قالب ساده‌نویسی قرار گیرد وگرنه نویسنده تمامی متن‌های خود را در چنین قالبی نمی‌نویسد. بعضی در تفنن‌های خود دست به چنین بازی‌هایی می‌زنند و بعضی بر پیشبرد چنین متن‌هایی اصرار می‌کنند و ادعا دارند. شمس لنگرودی از دسته‌ی اخیر است که این روزها در بستر بیماری ا‌ست و امیدواریم حالش خوش شود ولی واقعاً این چیست: «گنجشکان لاف می‌زنند: / جیک جیک جیک جیک/ جیک هیچ‌یکشان درنیامد/ تو که دور می‌شدی»
۶) خواننده‌ی طرفدار چنین متن‌هایی نیز از همین دسته هستند و همان‌طور که چنین متن‌هایی مرده به دنیا آمده‌اند خواننده‌های «ساده‌نویسی‌ها» نیز با سهل‌گیری و سهل‌انگاری دوام این ایستایی را به مرگ مدام پیوند می‌زنند. نقش خواننده‌های راضی از مانداب‌های این‌چنین کمتر از نویسندگان آنها نیست؛ خواننده‌ای که دنبال لم دادن به مخده‌های تخدیری‌ است و تحمل بیداری و حداقل تلاش ذهنی برای عبور از وضع موجود را ندارد. تداوم در دیدن زشتی دید را زشت می‌کند.
۷) سهل و ممتنع در واقع برآمده از دانش و مهارت بالاست. سعدی حجت است برای دانش دستوری ما. یعنی آثار سعدی در مهارت به‌ویژه برای ادیبان و استادان ملاک است و استاندارد. طبیعی‌ است که در آثار او به سهل و ممتنع‌هایی جذاب بر‌می‌خوریم. یا در شاعران معاصر هم شاهد آثاری هستیم که بر اثر مهارت بالا و تخیل عالی به سطح آثار سهل و ممتنع می‌رسند. وقتی شاملو می‌نویسد: «کوه‌ها با همند و تنهایند/ همچو ما باهمانِ تنهایان» یا که رویایی می‌نویسد «مادر که می‌میرد/ دیگر نمی‌میرد» در واقع به پشتوانه‌ی مهارت بالا و وسواس عالی در دیگر آثارشان به اینجا نائل می‌شوند، وگرنه با سهل‌گیری و سهل‌انگاری نمی‌شود به سهل و ممتنع رسید همان‌طور که با حلوا حلوا کردن دهان شیرین نمی‌شود.
۸) در جای خود ماندن و از خود نگذشتن همراه تأیید وضعیت موجود و دروغ‌گویی به خود و دیگری آرام‌آرام خصلت خودعزیزپنداری را پرورش می‌دهد و در نتیجه دیگر هرچه از قلم بتراود را به‌ظاهر عزیز و مقدس می‌نماید؛ اینکه هرچه از این قلم بیرون می‌ریزد قطعاً یکی از نمونه‌های عالی شعر است و به‌ناگزیر نه یارای دست بردن و اصلاح و حذف دارد و نه رخصت نقد؛ از همان لحظه که می‌ریزد روی کاغذ می‌شود نمونه‌ی عالی شعر معاصر. اینجا نباید نقش گروه اندک هوچی‌گر را فراموش کرد. چون به‌هرحال آدمیزاد خودبه‌خود غره و خودپسند نمی‌شود؛ همیشه نیاز به پوست خربزه‌ی به‌به و چه‌چه دیگران هست.
۹) شعر در قاب کلمات خود نمی‌ماند و به همین دلیل است که از عصر و زمانه‌ی خود فراتر می‌رود. در شعر معنای ضمنی کلمات گسترش می‌یابد. در ساده‌نویسی اما این موضوع برعکس می‌شود یعنی هی از بار واژه می‌کاهیم تاآنجاکه گاهی نمی‌توانند در افق محدود ذهن عادی و عامی هم پرواز کنند. همان‌طور که به ضرب‌وزور شلوغ‌کن‌ها از هفته‌ای به هفته‌ای دیگر می‌رسند. این البته برای رسانه‌ی آموزشی و تبلیغی بد نیست، برای جناحین اتوبوس‌ها و دیوارگذر متروها، اما نمی‌شود برای تثبیت آن تمام دستاورد اندیشه‌های بلندپرواز را تخطئه کرد. ساده‌نویسی در همان ابتدا اگر اصلاً در گور به دنیا نیامده باشد حداقلش این است که دارد گور خودش را می‌کند.
۱۰) توجه به کلمات روز و اصطلاحات متداول چنان برای ساده‌نویسی مهم است و استراتژیک که طنز و احساساتی‌گری سانتیمانتال. به‌ویژه طنز که در زبان شعری بسیاری می‌خواهد باشد اما چون توانایی آن موجود نیست به ناگزیر به‌جای طنز، دست بالا، با شوخی‌هایی مواجه می‌شویم که از فرط سطحی و سخیف بودن خواننده‌ها را مردد می‌کنند؛ نکند دارند ما را امتحان می‌کنند؟ این‌همه خام‌دستی آن هنگام تأسف‌آور می‌شود که سابقه‌ی طنز درخشان در قالب‌های جدی از قدیم‌الایام در ادبیات ما وجود دارد. استفاده‌ی حافظ از «آفرین» در شعرهاش لااقل باید در برابر چشم چنین شاعرانی باشد.
۱۱) و اما احساساتی‌گری سانتیمانتال. در دو سه دهه‌ی ابتدای قرن نوعی ادبی وجود داشت به نام قطعه‌ی ادبی که درواقع پدرجد همین متن‌های به‌اصطلاح شاعرانه‌ای‌ است که امروزه در میان‌پرده‌های رادیویی و تلویزیونی بی‌هیچ خجالتی می‌خوانند. قطعات ادبی عمر کوتاهی داشتند. بعدها بعضی با عمودنویسیِ قطعه‌ی ادبی می‌خواستند «احساسات صادقانه و پاک و صمیمی» خود را به اسم شعر به خورد خلق‌اله بدهند. مدتی هم تلاششان مشکور بود تا اینکه رفته‌رفته خاموش شدند و جایشان را دادند به سیاسی‌نویس‌ها و مقاله‌نویس‌ها (نه شاعران سیاسی و حساس به امور اجتماعی). زمانی هم برای هضم اینها در گوارش مخاطب فارسی‌زبان لازم بود. اما گسست تاریخی دائم که در دوره‌های ادبی و هنری این مرز و بوم پیش می‌آید باعث شد هم مخاطبان فراموشی بگیرند و هم نویسندگان. بدین‌ترتیب دوباره با منظری دیگر و نمایی به‌روز همان قطعه‌ادبی‌های لوس و خنک و همان متن‌های مضحک اجتماعی و سیاسی منتشر شدند. تازه در این دوره با متن‌هایی که برای ریتم‌های رپ فارسی ساخته می‌شود رواج و روایی بیشتری هم یافته‌اند. هرچند طول عمر و ماندگاری اینها خوشبختانه به اندازه‌ی میزان افتضاحی‌شان نیست و گاهی می‌بینیم که حافظه و علاقه‌ی مخاطبان حرفه‌ای هم بیشتر از یک ماه دوام نمی‌آورد.
۱۲) همیشه وقتی به اینها، که جلاد می‌شوند یا دیکتاتور یا در برابر دوربین با بالاترین کیفیت سر می‌برند یا دزدی‌های کلان می‌کنند و آینده‌ی مردم و میهنشان را به خطر می‌اندازند، نگاه می‌کنم در ذهنم تصویری از چهره‌ی معصوم کودکی‌شان را می‌سازم و فکر می‌کنم کِی این‌گونه شدند که نوع انسان را با وجودشان شرمنده می‌کنند. این رفتارها از جایی آغاز می‌شود که دست از حساسیت‌ها و تعهداتشان نسبت به دیگری و خودشان برمی‌دارند. البته می‌تواند معلول خیلی علت‌ها باشد اما وقتی کنکاش کنیم می‌بینیم یک‌جایی نخواسته‌اند متعهد به کارشان باشند. درست از همان جا دیگر شروع شده است. انگار اولین‌بار برای حرمت‌شکنی کافی‌ است. همین اتفاق برای کسی می‌افتد که یک‌باره و از جایی قول‌وقرارها را فراموش می‌کند و به انکار کارهاش می‌پردازد؛ او هم در لحظه‌ای چشمش را به روی چیزهایی بسته است. (که چیزی به دست آورد؟ یا چیزی را از دست ندهد؟) شاید این مثال‌ها برای ساده‌نویسی سنگین باشد اما به‌هرحال ساده‌نویسی نیز از آن زمان آغاز می‌شود که دیگر تعهدی به کاری که می‌کنند ندارند. سختی‌های گزینش واژه و ترکیب مناسب، توجه به آهنگ کلام و مناسبات آوایی، تصویرسازی، ساختمان و شکل شعر و … را لحظه‌ای نالازم و زائد می‌انگارند. اهمیت شعر و زبان و احترام به اندیشه‌ی آدمی را لحظه‌ای فرومی‌گذارند و درست از همان لحظه دیگر آنچه مهم بوده است برایشان مهم نیست. و حالاست که باید به توجیه وضعیت موجود بپردازند، محافظه‌کار شوند و پیشروها را تخطئه کنند.
۱۳) ساده‌نویسی در شعر نوزادی ا‌ست مرده؛ نه لباس قشنگ پوشاندن و نه قربان‌صدقه رفتن زنده‌اش نمی‌کند. ساده‌نویسی در شعر حال و آینده‌اش را به گذشته باخته است. ساده‌نویسی در شعر فراموش می‌کند که نقش زبان در هنر کلامی نقش ارتباطی نیست و نقشی زیبایی‌شناختی دارد. ساده‌نویسی در شعر پشت کردن است به شعر و شعور و بی‌احترامی ا‌ست به خواننده و وقت و سوی چشم او. دفاع از ساده‌نویسی هم مجموعه‌ای‌ است از عوام‌فریبی‌های سطحی چراکه بنیان استدلالش به‌عوض درون در بیرون آن نهفته است و پس به‌ناگزیر حرف و نقلش را از بیرون می‌آورد و همان بیرون در می‌گذارد.

این مطلب اول بار در شماره‌ی بیست‌ویکم ماهنامه‌ی «شبکه آفتاب» منتشر شده است.

1 Comments

  1. بد نبود اگر اول یک تعریف درست از ساده گوئی می دادید آقای نویسنده مقاله بعد اینطور سرش را به طاق می کوبیدید. یکی از مهمترین عواملی که ساده گویی یا پیچیدگی یک متن را تعیین می کند موضوع آن است. موضوع ساده و قابل درک و حس نیازی به بیان پیچیده ندارد ولی موضوع فلسفی مثلا نیاز به بیان پیچیده تری دارد و زبان ساده بیانگر آن نمی باشد. در شعر و نوشتن هم همینطور است. موضوع است که تعیین کننده شکل ساده یا پیچیده متن می باشد. برتری به سادگی یا پیچیدگی متن نیست. مهم این است که موضوع خاص برای خواننده قابل درک و فهم و حس باشد.

یک پاسخ ثبت کنید

Your email address will not be published.

مطلب قبلی

هرگز رژیم نگیرید

مطلب بعدی

طالع‌بینی شما: یا «عاشق» می‌شوید یا «هنرمند»

0 0تومان