قلعه‌ی‌ خاکسترهای رنگی در کما

درهای قلعه‌سنگی رباط‌کریم به روی مردم بسته است. قلعه‌ای که عملیات پژوهشی و مرمتش، در  ۱۳۸۲ و با اعتباری که مسؤولان شهر پرند گذاشته بودند، آغاز شد، حالا چند سالی است که تعطیل شده و کم‌کم این بنای شگفت‌انگیز دوران آل‌بویه دارد به فراموشی سپرده می‌شود. هرچند قلعه‌ی رباط‌کریم با وجود خاکسترهای رنگی و کوره‌های ذوب فلز و راز عجیب قتل ۲۴ اسلکتِ کشف‌شده در آن در راستای برنامه‌ی توسعه‌ی گردشگری دولت می‌توانست یکی از مراکز مهم گردشگری پایتخت باشد.

قلعه‌سنگی رباط‌کریم، در تقاطع مسیر اتوبان تهران ـ ساوه و نزدیک ورودی شهر پرند قرار دارد. این بنا سال‌های طولانی پیش از کشف زیر تلی از خاک و زباله مدفون شده بود و می‌گفتند محلی برای تجمع معتادان و گاهی چوپانان بوده. سال ۱۳۸۲ یکی از چوپانان گزارشی از آنجا می‌دهد و بعد گسترش شهر پرند راه را برای کاوش این بنای تاریخی باز می‌کند. کاوشی که جامعه‌ی باستان‌شناسی ایران را شگفت‌زده می‌کند. با همراهی مسؤولان شهر پرند و شرکت مهندسین سومه، ناصرپازوکی، باستان‌شناس مسؤول کاوش آن می‌شود. بعد از اتمام کاوش فعالیت گسترده‌ی مرمت در آنجا آغاز می‌شود. یافته‌های کاوش در کنار طرح‌های مرمتی و گردشگری همه دست به دست هم می‌دهند تا قلعه‌سنگی تبدیل به پروژه‌ای موفق شود. قرار بود در مجاورت این بنا گردشگری شهرهای رباط‌کریم و پرند با احداث سایت گردشگری متحول شود اما این خواب خوش به سرانجام نمی‌رسد و با تغییر مدیریت‌ها کارگاه ابتدا نیمه‌تعطیل سپس تعطیل شده و تمام طرح‌ها نقش بر آب می‌شود.

ناصر پازوکی، رئیس سابق اداره‌ی میراث‌فرهنگی تهران و باستان‌شناس این قلعه به «شبکه آفتاب» می‌گوید: «یافته‌های ارزشمندی از این کاوش به‌دست آمد. کارگاه مرمت هم در آنجا دایر شد. فکر می‌کردیم که به‌زودی این قلعه‌ی تاریخی تبدیل به مجموعه‌ی گردشگری می‌شود اما متأسفانه با تغییر مدیریت‌ها و قطع شدن اعتبارات همچنان این بنا به همان حالت باقی مانده و حالا شرایط بسیار اسفناکی دارد.»

او که به‌زودی یافته‌های کاوش این قلعه‌ی‌ تاریخی را منتشر می‌کند، از اهمیت و تأثیرگذاری آن در تحول گردشگری تهران می‌گوید: «ما برنامه‌ی مفصلی برای تحول گردشگری منطقه داشتیم اما افسوس که سال‌هاست دست‌اندرکاران اقدام مؤثری برای نجات این بنای تاریخی انجام نمی‌دهند.»

فرزاد رستمی‌فر، مدیرعامل مهندسین سومه و مسؤول مرمت این بنای تاریخی از بی‌مهری‌های مسؤولان نسبت به این گنجینه‌ی هویت‌بخش گله می‌کند: «ما طرح‌های گسترده‌ای برای توسعه‌ی گردشگری منطقه با محوریت قلعه‌سنگی داشتیم به‌طوری‌که در این طرح تمام شهر پرند همچون توسعه‌ی خط مترو در مجاورت حریم تاریخی نیز دیده شده بود که متأسفانه بعد از تغییر مدیریت‌ها نتوانستیم بار دیگر کارگاه را احیا و طرح را مصوب کنیم و اکنون قلعه‌سنگی وضع بسیار نامناسبی دارد.»

مسؤولان شهر جدید پرند در حال حاضر هیچ برنامه‌ای برای ادامه‌ی این پروژه‌ی نیمه‌تمام ندارند درحالی‌که با توجه به برنامه‌های توسعه‌ی گردشگری در دولت این انتظار می‌رفت که اجرای چنین طرحی رونق دوباره‌ای به جلب توریست تهران بدهد. اتفاقی که در هشت سال گذشته محقق نشد.

هرچند پروژه‌های گسترش مسکن مهر در پرند، پای مهاجران زیادی را به این شهر حاشیه‌ای باز کرده، آمار بیکاری و فقر در این شهر رو به افزایش است و باز این سؤال پیش می‌آید، چطور ممکن است که چنین پتانسیل‌هایی که می‌توانند بستر کسب‌وکار را در منطقه ایجاد کنند نادیده گرفته می‌شود؟

چرا قلعه‌سنگی مهم است

قلعه‌سنگی دارای کوره‌های ذوبِ فلز است و خاکسترهای رنگی‌ای که هرگز از بنا خارج نمی‌شدند و ۲۳ اسکلت زن و کودک و مردی که به‌طرز فاجعه‌آمیزی به قتل رسیدند. این قلعه ۲۴ حجره دارد. در آن شیشه‌هایی کوچک و ظریف پیدا شده. که همه نشان می‌دهد در این قلعه عملیات سری انجام می‌شده است.

هر چند مردم، این قلعه را کاروانسرای بین‌‌راهی می‌دانستند اما کاوش باستان‌شناسان ورق را برگرداند. نخستین کشف در ضلع شمالی قلعه بود. درست کنار یک سکو و حفره‌ای عمیق. آنجا اسکلت مردی میانسال پیدا شد که طاق‌باز دفن شده بود. مرد را در حدفاصل دیوار و کوره‌ای چپانده بودند. پنهان در لایه‌ی ضخیمی از خاکستر. خاکسترها مرد را فسیل کرده بودند. موی او هم حتی باقی مانده بود با چانه‌ای شکسته و صورت سوخته. گیجگاهش خُردشده.کنار همان مرد. اسکلت دوم پیدا شد. استخوان لگن یک زن. زنی جوان. زنی که صورت نداشت. سنش معلوم نبود. سرش را که با شمشیر زده بودند هرگز به دست نیامد. پیدا کردن اسکلت‌ها تمامی ‌نداشت. بعد گور دیگری به دست آمد که دو اسکلت روی هم دفن شده بودند. اسلکت اول به پهلوی چپ رو به جنوب. اسکلت دوم اما دمر افتاده روی اسکلت اول. آنها دو مرد بودند. هر دو جوان. فرزاد فروزانفر، انسان‌شناسِ هیأت، تخمین زد سنشان بین ۲۵ تا ۳۰ سال است. بعد سه فرد در یک گور. دو مرد و یک زن. سنشان بین ۱۵ تا ۱۶ سال.اسکلت‌ها را یکی‌یکی از دل خاک بیرون کشیدند تا به ۲۴ عدد رسیدند. باستان‌شناسان اما با توجه به حفاری‌های غیرمجاز و اتفاقاتی که در هشتصد سال عمر قلعه گذشته حدس می‌زنند تعداد کشته‌ها بسیار بیش از اینها بوده. آنها می‌گویند شاید این قتل‌ها به دوره‌ی مغول برمی‌گردد و این جنایت جز از دست مغولان برنمی‌آمده است.

مشاهدات هزاران احتمال دیگر را هم در بر می‌گرفت. این را هم که آنجا یک‌سری لوازم و ابزار پزشکی به دست آمده نباید فراموش کرد. آیا اینها طعمه‌ی آزمایش‌های پزشکی بودند؟ آیا آنها از اسراری خبر داشتند که اگر به بیرونِ قلعه درز می‌کرد، دردسرساز می‌شد؟ یا جاسوس بودند؟ افزون بر اسکلت‌ها، لایه‌های خاکستر رنگی در این بنا به دست آمد. سفید، خاکستری، سیاه و قهوه‌ای. خاکسترهایی که هرگز در هیچ دوره‌ای از قلعه‌ی سنگی خارج نشدند. از این خاکسترها، هشتصد نمونه به «مرکز پژوهش‌های شیمی و مهندسی شیمی ایران» فرستادند تا شاید راهگشایی برای معماهای قلعه باشد. «تکنیک‌های جذب اتمی» یکی از روش‌های شناسایی این خاکسترها بود؛ «تتراتیل» و «تتراتیل سرب» به‌دست‌آمده که برای احیای ماده‌ای به نام «تیتانیوم» بوده. ماده‌ای که به گفته‌ی کارشناسان شیمی برای تهیه‌ی لاستیک مصنوعیِ «راکتورهای هسته‌ای» به کار می‌رود؛ ماده‌ای خنک‌کننده برای سیم‌های تولید نیرو و رادیواکتیو برای مطالعات ردیابی و پزشکی که عامل انتقال گرما در ژنراتورهای برقیِ نیروی خورشیدی می‌شود؛ ماده‌ای که برای سنتز داروها و رنگ‌ها هم کاربرد دارد.

خاکسترهای رنگی اما نشان از ضرب سکه هم دارند. هرچند حتی یک سکه هم در کاوش‌های باستان‌شناسی به دست نیامده اما آزمایش‌ها نشان از موادی دارد که آن زمان برای تولید سکه استفاده می‌شده. احتمال می‌رود که آن زمان حکومت مرکزی از اساس این قلعه را ساخته که در آن ضرب سکه انجام شود.

ابزارها و گوی‌های سنگی هم دیگر یافته‌های این محوطه بودند. گوی‌هایی با رنگ‌های قرمز اُخرایی و سبز، با زائده‌ای که احتمالاً برای سهولت در دست گرفتن آن بوده است. این گوی‌ها شبیه باطل‌کننده‌های طلسمی هستند که مغولان در هنگام جنگ استفاده می‌کردند. آیا مغولان می‌خواستند طلسم خاصی را در قلعه‌ی اسرارآمیز باطل کنند؟

در میان اشیای سنگی بقایایی هم از ظروف سنگی بسیار منحصربه‌فردی کشف شد. این ظروف سوراخ‌هایی با فاصله‌های منظم داشتند که داخل این سوراخ‌ها با رسوبات فلزی پر شده بود. ابتدا پژوهشگران فکر می‌کردند این ظرف‌ها ترک خورده‌اند. اما مطالعات بیشتر نشان داد این ظروف سنگی دچار هیچ ضایعه‌ای نبودند، بلکه احتمالاً برای ریختن مواد مذاب در قالب‌های ظریف استفاده می‌شده‌اند. محققان درباره‌ی این ظروف فقط به یک چیز رسیدند: «تا روشن شدن کاربری کامل این ظروف از هرگونه اظهار نظر قطعی خودداری می‌کنیم.»

در این میان ابزار فلزی و شیشه‌ای هم به دست آمدند. این اشیای شیشه‌ای سبز و قهوه‌ای و مشکی هستند. حلقه‌هایی هم در میان اشیای شیشه‌ای وجود دارند که درست شبیه النگو یا دستبند تزئینی هستند. سُرمه‌دان و عطردان هم در میانشان پیدا شده. یعنی امکان دارد این سرمه‌دان و عطردان مال یکی از زنانِ به‌قتل‌رسیده باشد؟

در طول مدت حیات قلعه‌ی سنگی و تاریخ تخمینی هشتصدساله‌ی آن، جهانگردان، سیاحان و جغرافی‌دانان و تاریخ‌نویسانی همچون «ابودلف»، «ابن حوقل»، «ناصرخسرو»، «یاقوت حموی»، «حمدالله مستوفی»، «شرف‌الدین یزدی» یا حتی سیاحان غربی مثل «کلاویخو»، «شاردن»، «کمپفر»، «ویلیام جکسن»، «پیترو دلاواله»، «برادران شرلی»، «هانری رنه»، «المانی تاورنیه» و «دیولافوا»، که سه‌ چهار قرن اخیر به شهرهای مرکزی ایران به‌خصوص نواحی ری و قزوین و ساوه سفر کرده‌اند، یادی از آن نکرده‌اند.

به نظر می‌رسد این قلعه چنان دور از مسیرهای رفت‌وآمد آن روزگار بوده که تنها کسانی که راهشان منحرف شده همچون «رابرت هیلن» و «ولفرام کلاریس» قلعه‌ی سنگی را دیده‌اند. آنها هم قلعه‌ی سنگی را کاروانسرا نامیده و قدمت آن را تا ساسانیان گفته‌اند. این سیاحان هم شاید تنها نامی از قلعه شنیده بودند و حتی کاربری آن را نمی‌دانستند. چون هیچ اثری از نگهداری اسب و شتر و معماری مربوط به کاروانسرا در قلعه به دست نیامده است.

حال این یافته‌ها باتوجه‌به معماری پابرجای این بنا و وجود آثار تاریخی دیگری در رباط‌کریم چرا اینقدر نادیده گرفته شده به‌راستی معلوم نیست. اگر این روند ادامه پیدا کند، شاید این هم سؤالی باشد که هرگز آیندگان به آن پاسخی نتوانند بدهند.

یک پاسخ ثبت کنید

Your email address will not be published.

مطلب قبلی

رقابت شکست و پیروزی

مطلب بعدی

صدای آوانگاردِ خاورمیانه

0 0تومان