/

چراغ قوه در انبارهای هنری

یک پرونده منتظر است به بایگانی منتقل شود. رویش نوشته شده: «به دلیل کافی نبودن مدارک، موضوع مختومه است». کارآگاه به نتیجه‌ای که فکر می‌کرده نرسیده است و حالا دارد به همان روزی فکر می‌کند که با یک نامه ترغیب شد از ماجرای پشت پرده‌ی تابلوها سردربیاورد. یک نامه به دفتر کارش ارسال شده بود. آن را باز کرد، خواند و بعد روی میز پرت کرد اما کم‌کم همان حس کنجکاوی در مورد درستی یا نادرستی فساد، مافیا، باندبازی و… او را هم غلغلک داد. وقتی پشت کامپیوترش نشست و همین کلمات را در دنیای هنر جست‌وجو کرد، صفحات مجازی کنجکاوی‌اش را بیشتر کردند و همین باعث شد کتابی را که همراه نامه برایش فرستاده شده بود، نگاه کند. نام کتاب جوری نبود که بتواند بفهمد چه ربطی به هنر دارد: «کوسه‌ی شکم‌پر ناقابل ۱۲ میلیون دلار». کتاب را که برگرداند، نوشته‌ای داشت که حالا کمی ماجرا را برایش روشن‌تر می‌کرد: «دن تامپسون در این کتاب تلاش می‌کند تا مطالعه‌ای دقیق (و البته جذاب) در سازوکار اقتصاد هنر معاصر ارائه کند. هنر معاصر چگونه بازاریابی می‌شود و سرمایه‌گذاری در هنر معاصر چه نتیجه‌ای دارد؟ چطور ممکن است یک سرمایه‌گذار هوشمند ساکن نیویورک ۱۲ میلیون دلار برای خرید جسد نیمه‌‌فاسد یک کوسه پول بدهد؟ چه می‌شود که یک نقاشی اثر جکسون پولاک که با پاشیدن رنگ روی یک تخته‌ی چوبی کشیده شده، به قیمت ۱۴۰ میلیون دلار فروخته می‌شود؟ اینها نمونه‌هایی از سوالاتی است که این کتاب سعی می‌کند با زبانی ساده به آنها پاسخ بدهد. از طرفی کتاب تلاش می‌کند تا رابطه‌ی پیچیده میان هنرمندان، دلالان آثار هنری، حراجی‌ها، گالری‌ها، نمایشگاه‌گردانان، مجموعه‌داران، موزه‌ها، نهادهای هنری، آرت‌فرها، منتقدان هنری، سرمایه‌داران و عوامل دیگر دنیای هنر را بررسی کند تا خواننده درک روشن‌تری از ماجراهای پشت پرده به دست آورد. خواندن این کتاب که مشهورترین کتاب حوزه‌ی اقتصاد هنر در جهان است، برای هنرمندان تجسمی، مجموعه‌داران، گالری‌دارن، دلالان آثار هنری، عوامل موزه‌ها، خبرنگاران هنر و اشخاص و نهادهای علاقه‌مند به سرمایه‌گذاری در هنر توصیه می‌شود.»

نوشته‌های پشت کتاب او را وسوسه کرده بود که بیشتر برای ورود به دنیای هنرهای تجسمی انگیزه پیدا کند اما هنوز داشت فکر می‌کرد این ماجراها چه ربطی می‌تواند به ایران داشته باشد؟ فیلم‌ها و سریال‌هایی در مورد جعل آثار، زدوبندهایی که ممکن است بر سر فروش بالاتر یک تابلو وجود داشته باشد، بازی‌های مخفی که فقط دلالان هنر از آن سردر می‌آورند و ده‌ها ماجرای دیگر در مورد خریدوفروش آثار هنری دیده بود اما احتمالاً همه‌ی آنها فیلم بودند یا اگر هم قرار بود واقعیت داشته باشند، ربطی به این سوی کره‌ی زمین نداشتند. در همین فکرها بود که وقتی اولین صفحات کتاب را ورق می‌زد متوجه شد بعد از مقدمه‌ی نویسنده، یادداشت کوچکی نیز از فریدون آو، نقاش و مجموعه‌دار ایرانی چاپ شده است: «من شاهدی بر حقایق ارائه شده در این کتاب هستم چراکه سازوکار آنها را از نزدیک دیده‌ام. من در بسیاری از حوزه‌های متعدد بازار هنر در ایران و دوبی (به عنوان هنرمند، گالریست، دلال، نمایشگاه‌گردان، مجموعه‌دار) حضور داشته‌ام. بسیار خوشبخت بوده‌ام که توانستم از دوستان نزدیک سای تومبلی [نقاش امریکایی] باشم و همچنین شانس این را داشته‌ام که بازار بین‌المللی هنر را خوب ببینم. ایران در دهه‌ی ۱۹۷۰ خط مقدم جدید بازار هنر بود و دوبی در دهه‌ی ۱۹۹۰ و حالا دوباره در قرن بیست‌ویکم نوبت به ایران رسیده است. همه‌ی اینها به پول، نیاز آن به خرج شدن و میل این ناحیه به شناخته شدن به خاطر فرهنگ و هنرش، و نه سیاست آن برمی‌گردد. من شهادت می‌دهم که سازوکاری که در این کتاب به سادگی تشریح شده را (در بازار هنر) دیده‌ام.»

گیج و سردرگم. کارآگاه می‌دانست ته این داستان قرار نیست عایدی مالی برایش داشته باشد. می‌توانست به سراغ ماجراهای دیگری برود و خودش را از شر این داستان خلاص کند، ضمن اینکه پولی هم به دست بیاورد اما بعد از چند دقیقه منطق به سوی دیگر پرتاب می‌شد و با خودش فکر می‌کرد یکبار هم برای دل خودش، پرونده‌ای را پیگیری کند اما می‌دانست این موضوع قطعاً سخت‌تر خواهد بود چراکه این‌بار خودش پرسش‌کننده، پاسخ‌دهنده و قاضی نهایی خواهد بود.

برای شروع، کتاب را باز کرد و بعد از آن هر جمعه به افتتاحیه‌ی نمایشگاه‌ها رفت تا شاید از طریق معاشرت با علاقه‌مندان هنر، گالری‌داران، مجموعه‌داران و هنرمندان کمی از بازار پیچیده‌ی هنرهای تجسمی آگاه شود. اندکی بعد متوجه شد صحبت با گالری‌داران قدیمی‌تر و هنرمندان، راحت‌تر است و گالری‌دارن جدید و مجموعه‌داران نه‌تنها به‌سختی تن به صحبت می‌دهند بلکه اصولاً به‌سختی هم می‌توان آنها را پیدا کرد البته از طریق دوستی مشترک توانست با یکی از مجموعه‌داران که حالا موزه‌ای هم تأسیس کرده و آثار گردآوری شده‌اش را به نمایش گذاشته است، صحبت کند اما درباره‌ی دیگر مجموعه‌داران تنها چند نام شنیده و بقیه هم کلاً مخفی و اسرارآمیز باقی مانده‌اند. برخلاف تصورش که فکر می‌کرد گالری‌داران قدیمی به دلیل شهرت بیشتری که دارند و همچنین هنرمندان، سخت‌تر تن به گفت‌وگو می‌دهند، اما آنها در برابر پرسش‌هایش اصراری به مخفی‌کاری نداشتند درحالی‌که در مورد گالری‌های جدید که اتفاقاً مدیران آنها را بیشتر، جوان‌ها تشکیل می‌دهند و اتفاقاً باید انگیزه‌ی بیشتری برای معرفی و تبادل ارتباط داشته باشند، امکانی برای صحبت فراهم نشد. وقتی در خبرها و گزارش‌ها به دنبال وضعیت بازار هنر بود، شرایط حاکی از یک بازار رو به جلو بود اما در صحبت‌های غیررسمی متوجه شد، ماجرا یکدست نیست. عده‌ای می‌گویند بازار خوب است و از فروش راضی هستند اما عده‌ای دیگر معتقد هستند وضعیت بازار راکد است. البته بعضی‌ها نیز نظر سختگیرانه‌تری داشتند. افشین پیرهاشمی از نقاشان جوانی که به واسطه‌ی فروش آثارش با قیمت‌های بالا در حراج‌های خارجی، در داخل ایران هم شهرت پیدا کرده، در صفحه‌ی شخصی‌اش چنین نوشته بود: «فقر بین نقاش‌های این دوره بیداد می‌کنه. من اگه این‌جوری ادامه پیدا کنه مجبور می‌شم گوشم رو ببرم؛ مثل ونگوگ».

بعد از دو سه ماه تحقیق بالاخره گزارش را نوشته بود و حالا پرونده روبه‌رویش بود اما فرضیه‌هایش شکست خورده بودند. همه‌چیز در حد حرف بود و مدرکی که بتوان به آن ارجاعی داد، دستش را نگرفته بود. با خودش گفت حداقل انجام دادن آن از انجام ندادنش بهتر بود. می‌خواست پرونده را به بایگانی بفرستد و برای همیشه داستان را مختومه اعلام کند اما با خودش گفت شاید تمام این صحبت‌ها و پیگیری‌ها برای دیگرانی هم خواندنی باشد. همین شد که شرح این کنجکاوی‌ها در شماره‌ی ۳۹ «شبکه آفتاب» (آبان‌ماه) منتشر شده است.

0 Comments

  1. سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت
     
    صیاد بی روزی ماهی در دجله نگیرد و ماهی بی اجل در خشک نمیرد
    مسکین حریص در همه عالم همی‌رود
    او در قفای رزق و اجل در قفای او

    بخش ۶۵

یک پاسخ ثبت کنید

Your email address will not be published.

مطلب قبلی

اسکلت‌های تاریخی در باغچه خرد شدند

مطلب بعدی

گپی تصویری با همسایه

0 0تومان