اوایل رمان «خشم و هیاهو» تقریباً تمام تداعیهای ذهنی بنجی، راوی گنگ فصل اول، به خواهرش کدی ختم میشود. سرما او را یاد کریسمسی انداخته که کدی هنوز در خانه بود؛ «دست مرا گرفت و از میان خسخس برگهای روشن دویدیم. از پلهها بالا دویدیم و از سرمای روشن به…
ادامهسیرسه، دختر خورشید، نام ساحرهای است در ادیسهی هومر. اولیس بر جزیرهی او فرود میآید. سیرسه همراهانش را به خوک بدل میکند اما خودِ اولیس معجونش را بهمدد راهنمایی هرمس خنثی میکند و سیرسه را وامیدارد تا همراهانش را به حال اول بازگرداند. داستان سیرسه از مجموعه داستان «سلاحهای سرد»،…
ادامهیک نفر از هر پنج نفری که رمان میخواند، در زندگی روزمره با قهرمان رمانی که در دست دارد درگیر میشود و صدای او را هر روز، حتی پس از پایان رمان و کنار گذاشتن کتاب، میشنود. خیلی از ما تصور میکنیم این کلیشهای نخنماست که یک رمان میتواند زندگی…
ادامه