اُگوست استریندبرگ (یا به لهجهی سلیس سوئدی: استریندبری) کاشف بزرگ رابطهی عشق و نفرت توأمان در فرم مدرن درامنویسی است؛ جدل و کشمکش درونی رابطه، با این انگاره که زوجها (با استعارهی موردعلاقهی خودش) بهسان «وامپیر»ها، با تغذیه از دیگری است که زندگی را تاب میآورند: یکجور عشقورزی که بهجای…
ادامهمیخواهد بایستد. پاهایش یاری نمیکند. همانطور نشسته، دستهایش را بلند میکند و آنها را به چپ و راست تکان میدهد. تمام انرژیاش را برای یک فریاد جمع میکند. تنها صدایی که از گلویش خارج میشود، چیزی در حد یک عطسهی نیمهکاره، یک نفسِ بریدهبریده است. بیفایده است. بهخوبی میفهمد که…
ادامه«آوریل ستمگرترین ماههاست، گلهای یاس را از زمین مرده میرویاند، خواست و خاطره را به هم میآمیزد، و ریشههای کرخت را با باران بهاری برمیانگیزد.» تی. اس. الیوت، سرزمین هرز، ترجمهی بهمن شعلهور آوریل ماه شعر در امریکاست و کافهها و کتابخانههای عمومی و مدارس محفلی برای شعرخوانی میشوند. امسال…
ادامهمن دیدم که هر کس میگوید «رُم» هنوز نامِ جهان را صدا میزند. اینگه بورگ باخمن نمیدانستم کجای آنهمه خیابانهای ناشناختهی آشنا را دنبال تو بگردم. رُم شهر آشنایی بود و احساس غربت نمیکردم. «تعطیلات رُمی» را دیده بودم. با فیلم خیابانهایی را گشته بودم به روزگاری که خود…
ادامه