عدد کشتهشدههای کرونا دیگر احساسی برنمیانگیزد. قرنطینه از شمارش افتاده. اخبار تعطیلی کارخانهها و بیکاری تکراری شده. جامعهشناسان و اقتصاددانان از نامه نوشتن برای سیاستمداران خسته شدهاند. ژلهای ضدعفونیکننده و ماسک و الکل جای ثابتی برای خود در خانهها پیدا کردهاند. زندگیِ پیش از کرونا به سوی فراموشی میرود و…
ادامه«پسر کدخدا عمر رفت قطر برای کار، چند سالی آنجا بود تا یک روز آوردندش، دیوانه شده بود. وقتی کسی اسمش را پرسید، جواب داد: «مرا اسم نیست. گم شده. آنجا گم شده.» وقتی مرد بر سر چند کار باشه. بر سر ده کار باشه، اسمش را گم میکنه.» محمود…
ادامهصورت احمدِ مشکریم آفتابسوخته است. این همه بهار و تابستان در کوه ماندن حاصلش همین خطهای عمیق است دور چشمهای سبز-آبی احمد. همینجا توی درهگرگ(پینوشت۱) به دنیا آمد. هر چه او بزرگتر شد درهگرگ هم آبادتر شد. برق آمد. جاده کشیدند. درهگرگیها حمامهای اختصاصی برای خانههایشان ساختند. حالا خانههای درهگرگ شبها…
ادامهشش ماه، هفت ماه، یک سال زمان میبرد تا گلها سبز شوند، شاخهها پیچوتاب بخورند و بالا بروند و باغی بنشیند روی تاروپود قالی راور. راور صدوسی کیلومتر با کرمان فاصله دارد و از این بالا، که هواپیمای غولپیکر با کویر فاصله کم میکند، پیدا نیست. مسافران هواپیما کرمانیهای تهراننشین…
ادامه