زندگی در مدارِ بسته

هنر واقعیت را قاب می‌گیرد. و هنرها وسواسِ قاب دارند. از نقاشی بگیر تا تئاتر و سینما. داخلِ قاب. خارجِ قاب. آنچه هنرمند در قاب گذاشته و آنچه نگذاشته تا ما با خیال خود آن را در چارجوب تصویر جا دهیم. قاب‌ها نظریه و عمل هنر را مشغول خود کرده‌اند. از نظریه‌ی تئاتریِ دیوار چهارم بگیر تا نظریه‌های سینماییِ امر دایجتیک تا صدای آکوسمتریک. توماس آلساسّر، نظریه‌پرداز فیلم، در کتاب درخشانش، «سینما به روایت حواس»، قاب‌ها را امتداد چشم و حس بینایی ما می‌داند و بدین ترتیب میان ما و قاب‌ها رابطه‌ای جسمانی می‌بیند. تو بگو شهوانی. شاید یکی از متأخرترین جلوه‌های وسواس هنر به قاب را باید در علاقه‌ی آن به قاب‌های چندتکه دید؛ وسواسی که خود را در گستره‌ای وسیع، برای نمونه، از ویدیواینستالیشن گرفته تا تئاترِ فالک ریختر و کیتی میچل، از رمان «حکایت شیرین عکاسیِ» پتر ناداش تا سینمای مایک فیگیس، و حالا در عکس‌های گِیل آلبرت هالابان، عکاس امریکایی، جلوه‌‌گر ساخته است. نمایش همزمان و موازی قاب‌ها. نمایشی که اگر در سینما و تئاتر گاهی موجب تشتت و اغتشاش ذهن است، در عکاسی مجال هیزی و چشم‌چرانی است. عکس‌های هالابان اما دست‌کم به‌واسطه‌ی تماشای حریم خصوصی آدم‌ها، به‌شکلی مضاعف، ذات هیز و چشم‌چران عکاسی را به نمایش در‌می‌آورد. (جا دارد یادی هم از «فیلمی کوتاه درباره‌ی عشق» کیشلوفسکی کنیم). هرچند قبول کنیم که هیزی تا حدی متضمن دقت و نکته‌سنجی و لازمه‌ی کار هنرمند و مخاطب است. از اینها که بگذریم، عکس‌های هالابان حاوی اقتدار و روحی سراسربین به معنای فوکویی کلمه است. میشل فوکو، فیلسوف فرانسوی، در کتاب «مراقبت و تنبیه» با اشاره به طراحی‌های جرمی بنتام، فیلسوف و معمار انگلیسی، از گونه‌ای معماری در اواخر سده‌ی هجدهم یاد می‌کند که به‌واسطه‌ی آن زندانبان می‌توانست تمامی سلول‌های زندانیان را زیر نظارت نامحسوس خود بگیرد، بی‌آنکه آنها خود بدانند که در کدام لحظه تحت تماشا و نظارتند. طرح بنتام شامل دو استوانه‌ی هم‌مرکز بود که استوانه‌ی درونی ویژه‌ی زندانبان‌ها بود و استوانه‌ی بیرونی ویژه‌ی سلول‌ها. دیواره‌ی داخلیِ استوانه‌ی بیرونی طوری با میله‌های فلزی طراحی شده بود که زندانبان بتواند تمام سلول را تماشا کند. استوانه‌ی درونی متشکل از تعداد زیادی حفره بود، چیزی شبیه کبوترخانه‌های سنتی ایران، به‌گونه‌ای که زندانی به‌هیچ‌وجه متوجه نمی‌شد که زندانبان دارد در هر لحظه، از کدام حفره، کدام یک از زندانی‌ها را تماشا می‌کند. آیا این تصویر شما را به یاد اتاقک نگهبانی مجتمع آپارتمانی‌تان نمی‌اندازد، یا برج مراقبت فرودگاه یا مرکز کنترل ترافیک؟ در همه‌ی اینها نظارت هیز نامحسوسی هست و اقتداری. زیر نگاه اقتدارگرای دوربین‌های مداربسته، همگی نه ساکن شهر و خانه که زندانی نظام سراسربینیم؛ استعاره‌ای از زیستن در نظام توتالیتر که همه‌ی شئونات زندگی فرد را زیر نظر دارد و در آن دخالت می‌کند. عکس‌های هالابال گرچه چندسالی پیش‌تر گرفته شده‌اند، در ایام کرونانشینی اقبال دوچندان یافتند. شاید برای اینکه در این ایام به مراقبت و تنبیه خود مشغول بوده‌ایم، در جهان فوکویی محصورات، خود را محبوس دیده‌ایم. اما اقبال عکس‌ها را باید در جای دیگری هم جست. تحلیگران هشدار می‌دهند که کووید ۱۹، فاصله‌ی فیزیکی حاکمیت و فرد را کمتر کرده، ناگفته، نظارت نامحسوس را بیشتر و خودخواسته‌تر ساخته و ادامه‌ی این روند شاید مجال مناسبی برای تاخت‌وتاز دلبخواهِ نظام انضباط و انتظام فراهم کند. در این ایام با گوشت و پوست خود تجربه کردیم که ترس امری درونی است؛ هرچند می‌تواند محرکی بیرونی داشته باشد، ویروسی که سیستم ایمنیِ ذهن ما را آسیب‌پذیر کند. عکس‌های هالابان هرچند خوش‌رنگ‌ولعاب و چشم‌نوازند، سراسربینانه، سوژه‌های ناایمن را تحت نظارت نامحسوس گرفته‌اند و ما را به یاد تصاویر دوربین‌های مداربسته می‌اندازند. خوشبختانه عکس‌ها فاصله‌ی فیزیکی خود را با سوژه‌ها حفظ کرده‌اند و به آنها مجال زندگی و به ما مجال تخیل داده‌اند، وگرنه این‌گونه تماشا در مرزهای غایی خود به کولونوسکوپی و پورنوگرافیِ واقعیت راه می‌برد. این شاید بازیگوشی و تلاش معصومانه‌ای برای علیم و بصیر شدن باشد، اما خبر از وسوسه‌ی تجاوزی می‌دهد که گویی در نهاد ابنای بشر نهفته است.

یک پاسخ ثبت کنید

Your email address will not be published.

مطلب قبلی

کشف دوباره‌ی خانه

مطلب بعدی

وداع با گنبدهای فیروزه‌ای

0 0تومان