محمدهادی، یکی از کودکان مصدوم ایلامی درگذشت

محمد‌هادی ملکیان، کودک ایلامی که دهم اسفند در اثر انفجار مهمات مصدوم شده بود، در آخرین روز سال ۹۳ درگذشت.

محمد‌هادی ۲۰ روز در بیمارستان‌های اهواز بستری بود و سرانجام بعد از قطع دوپا و تحمل روزها و شب‌های سخت جان داد و باز یک قربانی به قربانیان انفجار مین و مهمات باقی‌مانده از جنگ اضافه شد. یک سال پیش هم هفت کودکِ اهل روستای نشکاش در نزدیکی مریوان بر اثر انفجار مینِ باقی‌مانده از جنگ ایران و عراق مصدوم شدند که زخم‌هایشان هنوز التیام نیافته.

در طول روزهای دردناک پس از حادثه، مادر و دو برادر محمد‌هادی در بیمارستان‌های رازی و طالقانیِ اهواز بر بالینش بودند و حالا باید در آخرین روز سال که همه‌ی خانواده‌ها در تدارک جشن سال نو هستند آنها به دنبال آمبولانسی باشند تا تن نحیف محمدهادی را به ایلام برگردانند.

پیکانی، پدر دو کودکی که همزمان با محمدهادی مصدوم و بستری شده‌اند، با بغض و درد از مرگ محمدهادی و مصیبت خانواده حرف می‌زند: «نمی‌دانم این چه بلایی بود که بر سر ما آمد. در روزهای اول یک پای هادی را قطع کردند. برای قطع پای دیگر تردید داشتند و بالاخره بعد از ۱۴ روز آن پا را هم قطع کردند اما نمی‌دانم چرا دچار خونریزی شد و همین باعث شد که هادی بعد از این همه درد و عذاب جان بدهد.»

پیکانی می‌گوید حالا پاهای قطع‌شده‌ی محمدهادی در بیمارستان رازی است و بدنش در بیمارستان طالقانی و مادر و برادرها گیج و مبهوت با چشم گریان دربه‌درِ پیدا کردن آمبولانسی هستند تا اعضای تنِ کودکشان را جمع کنند و او را که تا ۱۰ اسفند تصوری از مین و مهمات و خمپاره نداشت به کمجان چم برگردانند و در سیاه‌چادرهای عشایری برایش مراسم بگیرند. «ولی در این آخر سال چه کسی به ما فکر می‌کند. من خودم برای آوردن پسرم با بدبختی و با دویست‌هزار تومان یک پژو کرایه کردم اما راننده فقط تا دره‌شهر (۱۴۰ کلیومتری ایلام) مرا رساند. مگر خدا به داد خانواده‌ی محمدهادی برسد وگرنه آنها در شهر نمی‌توانند کاری بکنند. آنها باید در این روزهایی که پرسنل بیمارستان و ادارات کم هستند دنبال ترخیص پیکر پسرشان باشند.»

حالا مفهوم آغاز سال ۹۴ و عید باستانی نوروزی برای پیکانی تغییر کرده و هر بار با غیظ و خشم تکرار می‌کند: «این چه عیدی‌ای بود که آسمان به ما داد. این چه بلایی بود.»

پیکانی از شبِ جمعه که محمدهادی درگذشته، مدام به خبرنگارها و مسئولان آموزش و پرورش ایلام و اهواز و فامیل و آشنا تلفن می‌زند بلکه راهی برای کمک به خانواده‌ی ملکیان پیدا کند. «دلم برای مادرش می‌سوزد. می‌گفت کاش دست و پایش قطع شود ولی زنده‌ بماند.»

پیکانی می‌گوید: «انتظار داشتیم مسئولان به مشکلاتی که بعد از این حادثه برایمان پیش آمده بیشتر توجه می‌کردند. ما هم همراه با کودکانمان مُردیم و زنده شدیم و هنوز هم مشکلاتمان برطرف نشده. دکترِ امیرحسین خواسته که او را هر ۴ روز یکبار معاینه کند اما راه ایلام تا اهواز کم نیست. من بدون آمبولانس پسرم را به ایلام برگرداندم و امکان آوردن دوباره‌اش را ندارم. نه پولش را داریم و نه امکانش را. خدا را شکر می‌کنم اما در این تعطیلات که همه‌جا تعطیل است چه کاری از دستم برمی‌آید.»

بیمارستان ایلام هم در تعطیلات نوروز پرسنل کافی ندارد و پیکانی نمی‌داند برای کنترل و رسیدگی به زخم‌های امیرحسین و امیرمحمد به کجا برود. «امیرحسین چهارشنبه‌سوری مرخص شد. وقتی به بیمارستان ایلام رسیدیم خیلی از بیمارها در راهرو بودند چون جا نبود و پرسنل هم کافی نبود. من نگران وضعیت بچه‌ها هستم. ما نمی‌دانیم باید به داغ محمدهادی فکر کنیم یا به درد و رنج بچه‌های مصدوم. ما قبلاً هم درخواست کردیم که وزیر بهداشت فکری به حالمان کند ولی در این تعطیلات کسی صدایمان را نمی‌شنود.»

محمدهادی در ۲۰ روز تلاش برای زنده‌ماندن بارها برای عمل چشم و پا و پوست جراحی شد اما در نهایت تسلیم دشمنی شد که بی‌خبر در یک ظهر زمستانی در ساعت فراغت از مدرسه و وقتِ بازی در کمینش نشسته بود. آن پنج کودک عشایر شاد و بی‌خیال کنار سیاه‌چادرها بازی می‌کردند که با شیء عجیب و ناشناخته روبه‌رو شدند و لحظه‌ای بعد انفجار.

محمد و مهدی باباخانی، امیرحسین و امیرمحمد پیکانی و محمدهادی سوختند. پدر باباخانی‌ها می‌گوید صورت‌ها و بدنشان آن‌قدر سیاه شده بود که نمی‌توانستیم تشخیص‌شان بدهیم. بچه‌ها را به بیمارستان‌های ایلام و اهواز و تهران منتقل کردند. آنها بارها و بارها جراحی شدند و حالا تن زخمی هم‌بازی‌ها بعد از تجربه‌ای فراموش‌نشدنی به قبیله‌شان بازمی‌گردد بدون محمدهادی که می‌گویند تا همین چند روز پیش روی تخت بیمارستان حرف می‌زد، می‌خندید و سراغ دوستش محمد را می‌گرفت که در تهران بستری بود. محمدهادی سال ۹۴ را ندید و جایش در سیاه‌چادر و کلاس درس خالی خواهد بود.

عکس از آرش خاموشی

1 Comments

یک پاسخ ثبت کنید

Your email address will not be published.

مطلب قبلی

درمان‌های طبیعی فشار خون

مطلب بعدی

بر زمین تردید

0 0تومان