/

سیاه‌اندود و تلخ

نام شهره فیض‌جو پیچیده در لفاف سیاهی است از آن گونه که آثارش؛ لایه‌ای که به تمام جان و تن سرگذشت و آثارش آغشته است و نیمی احترام و نیمی کنجکاوی بیننده‌ی آثارش را برجای می‌گذارد، با میل جست‌وجو و واکاوی یا نظاره‌کردنی از دور. او در آثار خود همان میزان که از پیشینه و زیست فردی و اجتماعی‌اش تأثیر پذیرفته است که از هنرمندان معاصرش در دورانی پرنشیب‌وفراز و تجربه‌گرا.

درباره‌ی شهر فیض‌جو بیشتر بخوانید.

از جوزف بویس نگاه جهان‌وطن و گونه‌ای شمنیسم آیین‌محور را وام گرفته است و از  کلاوس اولدنبرگ توجه به حاضرآماده‌ها و از کریستین بولتانسکی رویکرد به جمع‌‌آوری و بایگانی اشیا به‌مثابه روش بیان. او درک و دریافت دوگانه و جسمانی چیزها را از لوئیس بورژوا و ایوا هسه یا آنت مساژه گرفته است و مواجهه‌ی ساده و خرد به مواد و مصالح کار را از آرته‌پورا. بااین‌همه هیچ‌کدامشان نیست و در جهان اثر هنری او چیزی شکل گرفته است که آثارش را یگانه می‌سازد.

شهره فیض‌جو، در پانزدهم شهریور ۱۳۳۴ (پنجم سپتامبر ۱۹۵۵) در تهران به دنیا آمده است؛ در خانواده‌ای روشنفکر و غیرمذهبی یهودی که پدرش نام‌خانوادگی خود را از کوهن به فیض‌جو تغییر داده بود؛ کاری رایج میان یهودیان ایران در هماهنگ شدن با بدنه‌ی جامعه‌ی ایرانی. او کارمند بانک بود و عقاید سیاسی سوسیالیستی داشت و هم تحت‌تأثیر جریانات سیاسی رایج در اتحاد جماهیر شوروی بود و هم با ملّیون عقاید مشترکی داشت؛ به همین سبب سال‌هایی را در زندان‌های حکومت پادشاهی گذراند. مادرش، محترم، بیشتر اوقات خود را صرف گرداندن خانه و مراقبت از فرزند کوچک‌ترش، شهاب، می‌کرد که دچار نوعی عقب‌افتادگی ذهنی در نتیجه‌ی ابتلا به فلج اطفال در شش‌سالگی بود. سختی‌ها و نگرانی‌های او برای پسرش، و در غیاب همسری که در زندان بود، فضای تلخی پدید آورده بود؛ آن‌چنان‌که شهره همیشه سال‌های کودکی‌اش را غمگین‌ترین سال‌های زندگی‌اش می‌دانست؛ تنهایی و تلخی‌ای که همیشه وجود حیوانی خانگی آن را اندکی تلطیف می‌کرده است، همان کبوترها و گربه‌هایی که در دوره‌های مختلف طراحی‌های او دیده می‌شود. خانه‌ی آنها در خیابان شناسا، در خیابان ولیعصر فعلی، محل معاشرت پدر و عموی او بود با عقاید سیاسی مشابه. همسر فرانسوی عمو و پسرعموی فرانسوی-ایرانی او، آرین که به مدرسه‌ی فرانسوی می‌رفت، باعث آشنایی شهره با فرهنگ و زبان فرانسوی شد.

دوران دبستانش در مدرسه‌ی اسلامی بهشت برین و سپس در دبیرستان یهودی اتفاق در تهران سپری شد. آنچه بعدها در یادداشت‌هایش از آن تحت عنوان انتظارات «غیرمنطقی» و رفتار تهدیدآمیز معلمان اقتدارگرا یاد می‌کند او را به امتناع از قبول نظرات معلمان وامی‌داشت؛ یادداشت‌هایی که بیست و اندی سال بعد در آن به احساس تلخی اشاره می‌کند که کلاس‌های مدرسه در او ایجاد می‌کرده است. او به اصرار پدر و مادرش به مدارس عادی، که فرزندان همکارانشان می‌رفتند، می‌رود اما آنجا احساس غریبگی می‌کند چراکه دیگر کودکان او را جاسوس یهودی می‌خوانند و همکیشان یهودی خائن؛ احساسی دوگانه که می‌توان شباهتی با سرخوردگی‌های پدر و مادر را نیز در آن سراغ کرد؛ از پس شکست مصدق و فضای دوگانه‌ای که می‌توانست برای فعال سیاسی متعلق به اقلیت مذهبی جامعه اتفاق بیفتد، آن هم برای کسانی که خود را «شهروندی از جهان» می‌دانسته‌اند. 

مرگ برادرش در تابستان ۱۳۵۱ ضایعه‌ی بدی بود؛ برادری که همواره در شش‌سالگی باقی مانده بود و نقاشی‌هایش و زبان ساده‌ی او برای مفاهیم فضاهای تنش‌زا را تلطیف می‌کرد. اما این فقدان در عین‌حال که ناراحت‌کننده بود انگار یک‌باره او و والدینش را رها ساخت. در تابستان همان سال، او با پدر و مادرش به ایتالیا، به رم، سفر کرد. یک سال بعد با پایان دبیرستان دو سال را در دانشکده‌ی هنرهای زیبا گذراند و با نرمین صادق آشنا شد؛ دوستی که بعدتر در پاریس ملاقات کرد و از معدود دوستان نزدیکش باقی ماند. برنامه‌ی درسی دانشکده‌ی هنرهای زیبا شامل تمرینات کلاسیک هنر غرب بود و طراحی و یادگیری تکنیک‌های جدید و نسخه‌برداری از آثار ماتیس، بونار، ویلار و طراحی از مدل زنده. بهجت صدر آن سال‌ها معلم او بود. در طراحی‌های آن سال‌هایش تصاویری هست از مدلی به نام بیل، که توریستی امریکایی بود، و بابا حسن که سال‌ها، به‌عنوان مدل، کارمند رسمی دانشگاه بود. چند دوره طراحی جغد و کبوتر از کارهای این دوره‌اند. در همان دوران شهره تمرین خوشنویسی می‌کرد و آموزش نگارگری ایرانی می‌دید.

سال ۱۳۵۴ تهران را به قصد تحصیل در پاریس ترک کرد. از این پس گاه‌شمار زندگی او به میلادی است، حتی آن بخش‌هایی که مستقیم به ایران و وقایعش مربوط است؛ ازاین‌رو که پاریس تنها شهر اقامت تحصیلی نبود. او در پاریس ماند و شهر را از آنِ خود کرد و زندگی کرد در خانه‌ی خیابان پیر پیکارد در ناحیه‌ی هجده که پدر و مادرش خریدند. در جعبه‌ای مربوط به ۱۹۷۵ که در کارگاهش پیدا شد، یک تی‌شرت، کارهای هنری آن سال‌ها و عکس‌های پروژه‌ی امتحان ورودی مدرسه‌ی ملی هنرهای زیبا، فتومونتاژها و قالب‌ها و مطالبی درباره‌ی نگارگری ایرانی یافت می‌شود. در ۱۹۷۶ در کلاس‌های ایتن مارتین در مدرسه‌ی هنر شرکت کرد. جعبه‌ی شماره‌خورده‌ی آن سال طراحی‌های پرتره‌ با رنگ‌ روغن را در خود جای داده است که به نظر می‌رسد برای امتحان پایان ترم ارائه داده بوده؛ کارهایی که در ۱۹۸۷ به نمایش گذاشت. همان سال در سفری به قاهره مجذوب اهرام شد که این علاقه را می‌‌توان در طراحی‌های آن دوره دنبال کرد. در فاصله‌ی اکتبر تا نوامبر ۱۹۷۶ تماشای سیرک پای بند‌بازها و حیوانات را به کارهایش باز کرده است.

سومین سال در مدرسه‌ی هنرهای زیبا در کارگاه‌های آموزشی ژرارد سینگیه گذشت. داخل جعبه‌ی سوم که تاریخ ۱۹۷۷ بر آن خورده است، طراحی‌های همین کلاس و طراحی‌های مدل برهنه با حروف لتراستی با ابعاد بزرگ دیده می‌شود و طراحی‌های کوچکی از تجربه‌ی جوهر و گچ. در همین دوره تجربه‌های آغشتن آثار خود در لایه‌ای ساخته‌شده از رنگدانه‌های پوست گردو و موم برای پوشاندن سطوح کار را آزمود؛ تجربه‌ای که تا پایان دوران کاری رهایش نکرد. در ۱۹۷۸ پس از امتحانات میان‌ترم و در اوج روزهای انقلاب شهره فیض‌جو به ایران باز‌گشت. غیر از تدریس نقاشی در یک دبستان، در جلسات دانشجویی در دانشگاه تهران شرکت می‌کرد و حاصل این دوره ۳۶ کاریکاتور سیاسی همگام با موج انقلاب است. او برای امتحانات پایان ترم به مدرسه‌ی هنر در پاریس بازگشت و پس از آن دوباره راهی تهران شد تا در تظاهرات مردمی شرکت کند. حتی یک بار مدت کوتاهی دستگیر شد. در این دوره طراحی کاریکاتورهای سیاسی را از سر گرفت و آن را در سر در دانشگاه به نمایش گذاشت. دوستش، لویی بن خلیفه، به او ملحق شد و در مخفیگاهش، در مهمانخانه‌ی هاری کریشنا، با او شروع به طراحی کرد. در بایگانی تصاویر او، که نزد دنیس بوشار به امانت است، تصویری از خودنگاره‌ی اوست با عنوان «چهارراه». در آغاز ۱۹۷۹ (پایان ۱۳۵۷) دوباره به پاریس بازگشت و چند ماه بعد دوباره عازم تهران شد. در ۱۹۸۰ به دین اسلام گروید و با مجید عابدینی‌راد ازدواج کرد؛ معمار مسلمانی که خیلی زود با او متارکه کرد.

پس از آن در کارگاهش در مدرسه‌ی هنر در استودیو ابراهیم حداد و پیر ماتی کار خود را از سر گرفت و مجموعه مجسمه‌هایی را با موضوع قصابی آغاز کرد که در آنها از پارچه‌ی پشمی سفید و طناب بهره گرفته بود؛ مجموعه‌ای که پروژه‌ی نهایی او در مدرسه را تشکیل داد. نام اثر «بعدازظهر رامبراند» بود که یک لاشه‌ی گاو آویخته بود و بیانگر نگاه او در آن دوران. اولین آثار مینیاتور او از همین دوران شروع شد.

در ۱۹۸۱ او در پی درک و شناخت ریشه‌ها و پیشینه‌ی خود مطالعاتی درباره‌ی یهودیت و کابالا یا قبّاله را در مدرسه‌ی بسیار مذهبی یشیوا در پاریس آغاز کرد. قبّاله به معنی لغوی دریافت کردن سنت و طرز فکری عرفانی است که از یهودیت ریشه گرفته؛ روشی عرفانی که به دنبال فهم ذات دنیا و انسان است و پیروان آن اعتقاد دارند که این سنت فکری قبل از آمدن ادیان دنیا استفاده می‌شده و از ادیان قدیمی‌تر است. در همین دوران او کارهای پارچه‌ای و دوختنی خود را پی می‌گرفت. مجسمه‌ای از امعا و احشای انسان حاصل همین دوران است. این کارها را در دو نمایشگاه گروهی به نمایش گذاشت: یکی در مرکز جوانان مسیحی و دیگر در باغ هنر سن‌ژرمن‌آن‌له. 

در ۱۹۸۳ تجربه‌ی آشنایی او با تصوف و عرفان ایرانی، همزمان با رساله‌ی پایان‌‌نامه‌اش، اتفاق افتاد؛ چیزی که او را به هویت ایرانی‌اش نزدیک می‌کرد. در ادامه در پرفورمنسی طومار پارچه‌ی سفید پشمی را دور یک استادیوم فوتبال گستراند و به آن شکل داد. خانه‌ای را که والدینش برایش خریده بودند، برای خرید دستگاه چاپ و انتشار کتاب فردی که مدعی بود مرشد و راهنمای معنوی است، فروخت و صفحه‌آرایی کتاب و انتخاب کاغذ و طراحی روی جلد کتاب را نیز انجام داد. بعدها در ۱۹۹۲، در مجموعه‌‌ی «محصولات شهره فیض‌جو» ۵۰۱ عدد کتاب باقیمانده را (که ۴۰۷ تای آن شمرده شد)، پس از آغشتن به ترکیب سیاه‌رنگ خود، در پارچه پیچید. این تجربه احتمالا ًچندان طعم خوشی در کام او به جا نگذاشت. تا یک سال بعد او بیشتر تمرکز خود را بر مطالعه‌ی مینیاتور فارسی در کلاسی در نزدیکی پاریس معطوف کرد که ترکیب روش و سنتی نزدیک به تصوف بود. در همین دوران از طریق پسرعمویش، آرین، از مرگ پدرش خبردار شد. کارهای سیاه او از همین دوران آغاز شد، به‌مثابه روح دوباره‌زایی مانند ققنوس که از میان مرگ سر برمی‌کشد. 

در ۱۹۸۷ مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته‌ی هنرهای زیبا در دانشگاه پاریس هشت گرفت و به ایالات متحده سفر کرد. آن روزها در برکلی کالیفرنیا با مونا آفاری زندگی می کرد؛ روزهایی که از آن به خوشی یاد کرده است. بعدتر دوران خوبی را نیز با خاله‌اش گذراند که تحت حمایت روحی و مادی او توانست روی پای خود بایستد. در همین دوران با اردشیر محصص آشنا شد. حاصل کارهای این دوره کاملاً متفاوت از باقی کارهای اوست: مجموعه‌ای از هشت مجسمه‌ی بزرگ با پلی‌اورتان که به هیچ‌کدام از آثارش شباهتی نداشت. تنها چند عکسی وجود دارد، که دنیس بوشار گرفته، که کارهای او را در فضای بیرونی نشان می‌دهد؛ کارهایی در رنگ‌های مختلف که به روحیه‌ی آثار آرته‌پورا پهلو می‌زند. از ۱۹۸۶ تا ۱۹۸۸ تعداد زیادی سلف‌پرتره‌ در ابعاد بزرگ نیز کشید. تمایل به ساخت و تولید آثاری با ابعاد بزرگ شاید از حضورش در امریکا و فضای حاکم بر هنر آنجا نشأت می‌گرفته است. در اکتبر ۱۹۸۷ بخشی از نمایشگاهی گروهی بود، در گالری هورین اوکلند، با عنوان «تجربه‌های جدید در امریکا» و همچنین در نمایشگاه «نسخه‌ی محدود» در گالری وست سن‌فرانسیسکو شرکت کرد.

شهره فیض‌جو در ۱۹۸۸ شاگرد مستمع آزاد در کلاس‌های کریستین بولتانسکی در مدرسه‌ی هنر شد. این کلاس‌ها و آشنایی با بولتانسکی روش و مسیر جدیدی برای فکر کردن به آثارش و روش ارائه‌ی آنها پیش ذهن او گذاشت. او ساخت کارهایی با قالب مومی و رنگدانه‌های سیاه را آغاز کرد که همراه طراحی‌هایش در تالار مطالعات پیشرفته‌ی علوم اجتماعی نمایش داد. چند عکس از بایگانی این دوران چیدمان و راه‌اندازی این نمایشگاه را با آثاری با اشکال متفاوت نشان می‌دهد که از موم، موی دم اسب، کاغذ نقشه، سرامیک و چوب سوخته ساخته‌شده‌اند.

از تابستان همان سال کارگاهش را با نرمین صادق شریک شد. او و نرمین صادق در ۲۵ دسامبر در موزه‌ی ملی هنر مدرن و در اقدامی سریع و شیطنت‌آمیز، در فاصله‌ی ساعت سه‌ونیم تا سه‌وسی‌وپنج دقیقه، دست به پرفورمنسی غیرقانونی زدند. او جعبه و بانکه‌‌ای شیشه‌ای و کیسه‌ای از سری‌های مختلف تقسیم‌بندی‌شده‌ی کارهایش را همراه یک دسته شاخه‌ی مومی سیاه به‌هم‌بسته را در کنار مجسمه‌ای از گیلبرتو زوریو با نام «برای پاک کردن کلمات» (۱۹۶۹) نصب کرد. 

کار در کارگاه کریستین بولتانسکی از پاییز همان سال آغاز شد.

اولین نمایشگاه انفرادی خود را از چهاردهم تا سی‌ام نوامبر در گالری کویی د لا گر برپا کرد؛ با مجموعه‌ی پارچه‌بوم‌های لوله و در سیاه پوشانده‌شده‌اش. آن بوم‌ها نقاشی‌های قدیمی او را در خود داشتند که به هم دوخته و عریض شده بودند و در داربست‌های فلزی، از آن‌گونه که در فرش‌فروشی‌ها دیده می‌شود، چیده می‌شدند. همچنین تعدادی از صندوقچه‌های سری A و قالب‌های مومی کوچک آغشته به رنگ سیاه و پیچیده در ورق‌های پلاستیک به نمایش درآمد.

در اوایل ۱۹۹۰ مادرش درگذشت؛ آخرین فرد خانواده‌ی اصلی او. در همان سال او پاتریشیا دورفمن را در کارگاهش ملاقات کرد.

«محصولات شهره فیض‌جو: ۱۹۹۲-۱۹۸۸» عنوان نمایشگاه او در گالری پاتریشیا دورفمن در نوامبر و دسامبر ۱۹۹۲ بود؛ نمایشگاهی در دو طبقه که تمام کارها در پوششی از سیاه ارائه شده بود. تمام کارها برچسب بنفش کمرنگ او را با عنوان «محصولی از شهره فیض‌جو» بر خود داشتند و همچنین برچسبی از تاریخ و سری هر چیز. در طبقه‌ی بالای گالری «آشپزخانه»‌ای را چیدمان کرده بود با تمام دورریختنی‌ها و قوطی حلبی، دفتر، بطری و دیگچه‌هایی پر از چسب و جوهر. پنجره با صفحه‌ی سیاهی مسدود و با مومی آمیخته به رنگدانه و موی اسب اندود شده بود. این نمایشگاه شامل سری J ،IH ،G ،F ،E ،D ،CB ،CA ،A و K بود؛ کدبندی او برای دسته‌بندی مواد و اشیا در شیشه‌ها و جعبه‌ها. آگوستین ویاته فیلمی از این نمایشگاه ساخته بود که در طول نمایشگاه به نمایش درمی‌آمد. پاتریشیا دورفمن کاتالوگی برای این نمایشگاه تهیه کرد که از یوسف اسحاق‌پور برای نوشتن در آن دعوت کرد که ابتدا قبول نکرد  اما بعد آن را نوشت. همچنین کاترین داوید، گیلبرت لاسکو و استفان هوشه در متون آن مشارکت داشتند. نمایشگاه موفقیتی همه‌جانبه بود و اشخاص سرشناس بسیاری به دیدن نمایشگاه آمدند؛ از جمله هرالد زیمن که از او برای شرکت در نمایشگاهی با عنوان «جی. ای. اس» دعوت کرد که برای موزه‌ی هنرهای معاصر بوردو گردآوری می‌کرد. فیض‌جو درباره‌ی این نمایشگاه می‌گفت که طی این سال‌ها کارهای زیادی انجام داده‌ است بدون انگیزه‌ی نمایش و کاملاً درونگرایانه. حتی مشکلات مالی هم به برگزاری نمایشگاه ترغیبش نکرده اما یک روز متوجه شده که چیزهایی که جمع‌آوری و کدگذاری می‌کند در کارگاهش دائم در حال تکثیر هستند و دریافته که زمان نمایش آنها رسیده است. در مارس و آوریل ۱۹۹۳ همان نمایشگاه را در گالری رناته شرودر در کلن آلمان نیز به نمایش گذاشت. 

نمایشگاه پشت نمایشگاه از مجموعه‌های مختلف دسته‌بندی‌اش برگزار شد. از اول تا چهارم اکتبر ۱۹۹۳ انجمن منیلمونتان برنامه‌ی «کارگاهِ بار» را برای او تدارک دید. سپس در ۱۹۹۴ «محصولات شهره فیض‌جو» در موزه‌ی لودویک کوبلنز آلمان به نمایش درآمد. سری K ،G ،E ،DA ،D ،B ،AB ،A و L و مجموعه‌ای از قوطی، جعبه و کیسه‌های بنفش و لوله‌های پارچه و تمام آشپزخانه‌ی‌ او چیدمان شد و پیتر لودویگ عمیقاً تحت‌تأثیر کارهای او قرار گرفت.

در نمایشگاه‌های متعدد گروهی در فاصله‌ی ۱۹۹۳ تا ۱۹۹۴ تمام یا بخش‌هایی از محصولات سیاه‌پوشانیده‌ی او را نمایش داده‌اند؛ از گرند پالاس در پاریس تا نمایشگاه گروهی با آندره دو کومبیه و آلبرتو تروکو در گالری دورفمن و نمایشگاه در گردش «در تلفیق: هنر جدید اروپا» در گالری ایکون بیرمنگام، هفتمین دوسالانه‌ی پوسان در کره‌ی جنوبی، موزه‌ی بریتون، جمهوری چک، روتردام هلند؛ و نمایشگاه «گ.آ.آس» که مخفف عبارتِ «سکوت بلندپروازانه‌ی پرطمطراق» بود به نمایشگاه‌گردانی هرالد زیمن در موزه‌ی هنرهای معاصر بوردو برپا شد. در آن سال کارهای او در کنار آثار هنرمندانی چون سارا لوکاس، گابریل اوروزکو، ایوان سالومون، بالتازار بورکهارت، ولفگانگ لایب، ماکس نوهاوس، ویتو آکونچی، ریچارد لانگ، گرهارد ریشتر، گلوریا فریدمن، میشل فرانسوا، مونا حاتوم و بسیاری از هنرمندان پیشرو معاصرش به نمایش درآمد. در نمایشگاه «دعوت» در ژو دو پوم کاترین داوید کارهای او را کنار توماس هیرشهورن و ناتالی المنتو و اریک نوزبیکر به نمایش گذاشت، آشپزخانه‌ای با طاقه‌های گسترده‌ی سیاه‌اندود.

سال ۱۹۹۴ در نمایشگاه «قلب تاریکی» در موزه‌ی کرولر مولر شرکت کرد، کنار هنرمندانی که به دعوت نمایشگاه‌گردان از میان هنرمندان غیرغربی، یا غربی که رویکردی منتقدانه به غرب داشتند، برگزیده شده بودند. در این نمایشگاه فیض‌جو «نقاشی‌های مدفون» را نشان داد که ۳۹ اثر بود و هرکدام بیانگر یک دوره از زندگی‌اش. او نقاشی‌هایش را در نزدیکی موزه درون زمین مدفون کرد با یادداشت کوچکی بر سنگی بالای آن مزار به این معنا که هنر در تبعید جایی بیرون از نهادها شکل می‌گیرد. در داخل موزه تعدادی از جعبه‌های محصولات خود را تحت عنوان «چرا من با این نمایشگاه موافق نیستم؟» کنار هم چید. این عنوان نشان اختلاف او با تفسیر سطحی از هنر غیرغربی، یا هنر در تبعید به بیان برگزارکننده، بود. در این باره شهره فیض‌جو گفته بود: «این درست که من ایرانی و یهودی هستم و حالا اینجا هستم اما واقعاً فرق نمی‌کند که هنرمند کجا زندگی می‌کند.» او معتقد بود کارش متعلق به فضای جهان ذهنی و آرمان‌شهری است و اگر تبعیدی وجود دارد مربوط به مرزهای واقعی و روادیدها نیست، چنان‌که داوینچی به همه‌ی جهان متعلق است. در طول نمایشگاه در جایی کنار مکانی که آثارش را مدفون کرده بود، متن چاپی کوچکی از نظر او درباره‌ی نمایشگاه و موقعیت خودش در آن در اختیار مخاطبان قرار می‌گرفت که در آن توضیح داده بود که من در ایران شاد بودم و این انتخاب من بوده که آنجا را ترک کنم و در پاریس زندگی کنم و هر وقت که بخواهم به آن برمی‌گردم. من آنجا بزرگ شده‌ام اما تاریخ غرب نیز میراث من است. علاقه‌ای ندارم هنرمند تبعیدی دیده شوم بلکه می‌خواهم یکی از ابنای بشر باشم.در همان سال در حراج آثار هنری برای قربانیان ایدز شرکت کرد و سری B محصولات خود را بخشید.

در ۱۹۹۵ به استودیویی در حومه‌ی پاریس رفت. نمایشگاه انفرادی خود را در گالری کریستین و ایسی براشو در بروکسل برپا کرد. درحالی‌که در نمایشگاه ریچارد آرتشاوگر در گالری خاویر هوفکنز تعدادی از جعبه‌های شکسته‌ی خود را به‌شکلی مجنون‌وار، با نوعی بی‌نظمی خارج از انتظار، با عنوان «مکان‌های خاطره» به نمایش گذاشت. 

«بوتیک محصولات شهره فیض‌جو» نام نمایشگاه برنامه‌ریزی‌شده‌ای از سیزدهم می تا شانزدهم آوریل ۱۹۹۵ بود در گالری لو موند دلارته پاریس. نمایشگاه مانند مغازه‌ای سامان داده شده بود با قفسه‌های قرار دادن محصولاتی که نشان خودِ او برچسب روی آثار بود، همراه برچسب زمان و توضیح محتویات هر محصول. در این سال دو نمایشگاه انفرادی دیگر برگزار کرد.

بیش از ده نمایشگاه‌ گروهی در همان سال برگزار شد که از آن میان می‌توان به نمایشگاهی در گالری شیموپلاتز در برلین به همراه هنرمندانِ اغلب آلمانی و نمایشگاه «عفونت‌ها» در پارک ولفسالار بردای هلند اشاره کرد؛ نمایشگاهی با تمرکز بر بحران انزوا و تنهایی در غرب. فیض‌جو مجسمه‌ای با ابعاد انسانی در باغ قرار داد، فرمی پرشده با موی اسب و با موم سیاه‌اندودشده. نمایشگاه «بی‌پایان» که در آن پنج هنرمند مدعو شرکت ‌کردند و فیض‌جو با بیانی طنزآمیز دفترچه‌های طراحی سیاه‌پوشانده را در آن نشان داد. نمایشگاه مغازه‌‌ها در بوردو نیز در ادامه‌ی روش او برای به نمایش درآوردن اثر خود در فضایی مانند مغازه بود. 

چند سال شلوغ و پرکار و پرنمایشگاه گویا خانه‌روشنان شهره فیض‌جو بود. او در هفدهم فوریه‌ی ۱۹۹۶ بر اثر بیماری خونی مادرزادی درگذشت. چند روزی پس از مرگش، همسایگان از صدای بیتابانه‌ی گربه‌اش از مرگ او اطلاع یافتند. لیلی عشقی، نویسنده‌ی متفکر و دوست سالیانش، در مراسم خاکسپاری در گورستان پنتین پاریس سخن گفت. انجمنی غیررسمی برای حفاظت از آثار او شکل گرفت که ریاست آن با کاترین داوید و کارگزاری آن با ژاک بیل است. مراسم بزرگداشت او در ماه مارس در دانشسرای عالی ملی هنرهای زیبای پاریس برگزار شد.

شهره فیض‌جو اثری را پیش از مرگ برای رویدادی گروهی، در یکی از ایستگاه‌های راه‌آهن بروکسل بلژیک، طراحی کرده بود که قرار بود کار از واگنی بیست‌وپنج‌متری متعلق به شرکت راه‌آهن بلژیک ساخته شود که بر آن تاریخ ۱۹۳۳ درج شود که اشاره به فرستادن ۲۸ هزار یهودی بلژیکی به آشویتس داشت. قرار بود تمام اثر در پوشش سیاه اندود شود و علامت «محصول شهره فیض‌جو» بر آن نصب و تمام داخل واگن با موی اسب پر شود. این اثر پس از مرگ او اجرا شد.

کار فیض‌جو در ۱۹۷۷ در دوسالانه‌ی استانبول به نمایشگاه‌گردانی رزا مارتینز به نمایش درآمد و در داکیومنتای یازدهم، به نمایشگاه‌گردانی اوکوی انوِزور، مرور آثاری برایش ترتیب داده شد. کل مجموعه‌ی آثار او با نظارت انجمن حفظ آثارش و گالری پاتریشیا دورفمن در موزه‌ها و گالری‌ها به نمایش درمی‌آید.

منبع:
این متن برگرفته از مقالات مختلف منتشر شده در کاتالوگ نمایشگاه مرور آثار شهره فیض‌جو در سال ۲۰۰۷ در مرکز ملی هنرهای بصری فرانسه است؛ از یادداشت‌های لیلی عشقی، نرمین صادق، کریستین آرنادین و آنه کادنت.

  • این مطلب پیشتر در شماره‌ی ۳۳ مجله‌ی شبکه آفتاب چاپ شده است.
  • تصویر بالای مطلب: شهره فیض‌جو، سری K، چیدمان کتاب شعر فارسی بسته‌شده با پارچه، چسب، رنگدانه (۱۹۹۲)

یک پاسخ ثبت کنید

Your email address will not be published.

مطلب قبلی

گریه‌ی خوب

مطلب بعدی

بقالی آخرالزمان

0 0تومان