ما خود ضرب‌المثلیم

– خودت رو معرفی کن! – یعنی چی؟ یعنی چه کار کنم؟ صاحبکارش، محمدعلی، به او گفت که یعنی اسم و فامیلت را بگو. بگو که از کجا آمده‌ای. میروِیس، با صدایی که هنوز زنگ بلوغ نگرفته بود، گفت که پانزده سال دارد و یک‌سالی هست که از افغانستان آمده…

ادامه

نجف مرگ را به یاد آورد

همه می‌دانستند که آخرین روز حیات نجف دریابندری، با آن زبان یکه‌ی فارسی‌اش، در راه است. از پس سکته‌های پیاپی، زبانِ تکلم رفته بود، اما زبانِ فارسی‌اش همچنان با ما بود. می‌گفتند در سال‌های آخر کسی را نمی‌شناخت، اما اگر توانی در عضلات صورتش باقی می‌ماند، صرف قهقهه‌های معروفش می‌شد.…

ادامه

بر شاخ خشک بی‌رطب

عادل همچون درخت نخل خواهد شکفت. (مزامیر داوود) دو برادر بودند؛ انگار سیبی که دونیم شده. یک شب مادرشان خواب دید صاعقه زده و سرهای دو نخل افتاده توی حیاط. پسرها بزرگ شدند و یکی‌شان زن گرفت. روزی سر آب دعوا افتاد بین برادرها که از جان عزیز‌تر بودند. خون…

ادامه

ناخن بر دیوار سیمانی

عدد کشته‌شده‌های کرونا دیگر احساسی برنمی‌انگیزد. قرنطینه از شمارش افتاده. اخبار تعطیلی کارخانه‌ها و بیکاری تکراری شده. جامعه‌شناسان و اقتصاددانان از نامه نوشتن برای سیاستمداران خسته شده‌اند. ژل‌های ضدعفونی‌کننده و ماسک و الکل جای ثابتی برای خود در خانه‌ها پیدا کرده‌اند. زندگیِ پیش از کرونا به سوی فراموشی می‌رود و…

ادامه